مقدمه:
عباس کاظمی- سیمره: هر قدرت سیاسی برساخته از متن جامعه است و بر اساس بستر اجتماعی موجود خود عمل میکند. مردمی که به مقدرات خود آگاه نباشند و در تصمیمگیریهای سیاسی و اقتصادی و… مشارکت نداشته باشند. و در صحنهی سیاسی حضور فعال نداشته باشند، سرنوشتشان آنگونه که حاکمان بخواهند رقم خواهد خورد. متاسفانه، در تاریخ کشور ما تا پایان پهلویها، از بین ۷۸ نخست وزیر فقط سه تن در راستای منافع عمومی جامعه دلسوزانه تلاش ورزیدهاند. بودجهی مملکت همیشه دچار بیماری فساد، بودجهتراشی و حیفومیل صاحب منصبان چسبیده به دولت و حکام بودهاست. همیشه بخش اعظم بودجه صرف پرداخت حقوق و دستمزد میشده است. تلقی کار در ایران مساوی بوده است با تعویض زمان با پول. برای کارهای عمرانی و ایجاد صنعت و رشد کشاورزی بودجهای باقی نمیمانده است. سه نخست وزیر ما قائممقام، امیرکبیر، مصدق، هر سه با مشکلات مالی به شدت درگیر بودند. برای سامان دادن به مشکلات مالی تلاش بسیارکردند که تا حدی هم موفق شدند، اما برای هر سه مشکلاتی جدی به وجود آوردند. مردم با عدم آگاهی به حمایت از اقدامات مثبت آنها برنخاستند. محروم از حمایت مردم، سرانجام سوءاستفادهکنندگان و رانتخواران چیرگی یافتند. در زیر با مروری مختصر به بخشی از کارنامهی بودجهای این بزرگان خواهیم کرد. تفاوت امروز ما با آن زمان را چگونه میبینیم؟
قائم مقام:
قائم مقام برای تنظیم امور مالی دولت دست مفتخواران را از خزانهی دولت کوتاه کرد و برای خود دشمن به اندازه تراشید. این ویژگی ایرانیان است. همیشه نظامهای سیاسی آنها به شدت به فسادهای مالی آلوده است و هرکسی نیز اقدام به سروسامان دادن آن کند، مثل آن میماند که دست در لانهی عقرب کرده باشد به هرجهت او از حقوق شاه و دیگران کاست و حقوقهای بیمورد را حذف کرد. این تکیه کلام اوست که میگفت:«دولت سرباز میخواهد، دعاگو نمیخواهد!»
به وزیرمختار روس گفت که این قرارداد (ترکمن چای) تحمیلی است و من به «مردی و نامردی» در تخریب آن خواهم کوشید. این تجارت موجب ویرانی ایران میشود و شمشهای طلای ایران را به خارج منتقل میکند. در فهم سیاسی و پاسداری از حقوق ایران و مقاومت در برابر زورگوییهای انگلیس و روس …. قائممقام، مقامی ارجمند دارد. (رضاقلی، ۹۹:۱۳۹۲)
قائممقام مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را میشناخت با فساد اخلاقی و مالی جامعه ایران آشنایی داشت، عوامل عقبافتادگی را میشناخت، ولی مردم آن زمان نه خود از آگاهی برخوردار بودند و نه از قائم مقام شناخت داشتند، در نتیجه از او هم حمایتی نکردند عدم حمایت مردم و مخالفین بسیار او، مانند: سفارتخانهها و ۲۷۰ فرزند مدعی حکومت فتحعلیشاه، همگی جبهه دشمنان را تشکیل میدادند، او فسادناپذیربود، رشوه و هدیه قبول نمیکرد و با فساد مبازره میکرد مردم به کمک عوام فریبان برای او مسئله میآفریدند، «برای نمونه از میرزا مهدی امام جمعه تهران نام میبرند که مبالغی را دریافت کرده بود تا مردم را علیهی قائم مقام بسیج کند. یک نفر یکه و تنها و این همه لشگر فساد و دشمنی، تکلیف روشن است. به جرم گناهان غیرقابل بخشایش! در صفر۱۲۵۱قمری، او را در باغ نگارستان خفه کردند.»(رضاقلی،۱۳۹۲:و۱۰۳و۱۰۱)
امیرکبیر:
امیر هم چون پیشوای خود قائممقام، اقدام به قطع دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی کرد که ازدستگاه دولتی میگرفتند حتا حقوق شاه را نیز تقلیل داد و ماهانه به دوهزارتومان رسانید. این درحالی بود که حقوق پدرش شصت هزارتومان در ماه بود. میرزا آقاسی برای قوم و خویش خود سالی ۶۰۰ هزار تومان حقوق تعیین کرده بود که به پول آن روز کمر دولت ایران را میشکست. امیر همه اینها را قطع کرد. شیل وزیر مختار انگلیس نوشت: «امیر با عمل بیپروای خود در کم کردن حقوق و مواجب افراد همه را دشمن خود ساخته بود …» امیرتبعیض روا نداشت و همه حرفش برانداختن تبعیض و بیعدالتی بود.
حقوق میرزا آقاخان نوری که را در زمان صدارتش سالانه چهل دو هزارتومان (معادل ۹۹۹۳ لیره انگلیسی) ثبت کردهاند. و حال آن که رییس الوزرای انگلیس در همان وقت سالی پنج هزار لیره حقوق میگرفت.
شاه در مورد حقوق خود نوشته است: «پولی که برای صرف جیب ما معین شده است. ماهی دوهزارتومان است. امروز جناب امیرنظام میگفت که معین کردهام و به سهرابخان دادهام به حضور بیاورد فی جمادی الاول ۱۲۶۶» و این درحالی بود که حقوق پدرش شصت هزارتومان بود.(رضاقلی،۱۳۹۲ :۱۳۱و۱۳۲)
بهجز این سه نخست وزیر در طول تاریخ کشور ما کسی به فکرکسب مالیات از راه ایجاد درآمد از طریق رشد صنعت و کشاورزی نبوده است. مردم هم سازمان نیافته و ناآگاه غافل از سرنوشت خود، هیچ درک و فهمی از این بزرگان نداشتند، در واقع این بزرگان از سطح فهم مردمان زمانه خود بسیار برتر وبالاتر بودند. جامعه قادر به درک آنان نبود و ساختار حکومتی هم مشحون از فساد و بی قانونی بود، بدون حمایت جامعه، زندگی خود را آگاهانه وقف خدمت به مردم کردند. علتالعلل تمامی عقبماندگیها را باید در درون جامعه جست. بهقول اندیشمندان تا لانه نباشد، استعمار و مفسدان در آن تخم نخواهند گذاشت.
نظم تقیخانی، رقم رمق میخواهد:
«از امیرکبیرنقل میکنند که از شیخ سعید که در بلوچستان بساط شیخوخیت برپا کرده بود و تاوان پس نمیداد، مطالبه دیون معوقه مالیاتی را کرد. امیر به حاکم کرمان دستور وصول مالیات معوقهی شیخ سعید را به مبلغ صد هزارتومان داد، امیر به حاکم کرمان ممیزالملک گفت، «وقتی که وارد چادر شیخ سعید در صحرا شدی نامه دولتی را به او بده و در عین حال که به دست دیگر ریش او را میگیری، با دستی که نامه را دامن او گذاشتی چند تا مشت محکم به صورت او بکوب و همزمان بگو «که اگر مالیات را تایک ساعت دیگر ندهی شاه شکم تو را خواهد درید.» ممیزالملک میگوید، «نامه را دادم و مشتهای فرمایشی را زدم در حالی که از ترس جانم نزدیک به پیوستن به ملکالموت بود، چون همهی قمهکشان اطراف شیخ، دست به قمه شدند. شیخ آنها را بازداشت و در جواب گفت: «بنشین استراحت کن و۲۴ ساعت فرصت بده تا وجه را حاضرکنم و بالاخره پول را گرفتم و به تهران آمدم و این در حالی بود که دو سوار همراه داشتم» وی میگوید زمانی که داستان را برای امیر میگفتم ،امیرگفت: «دریافت مالیات چندان جالب نبودکه مشتهای فرمایشی» از آن هنگام در ایران این کلام ورد زبانها شده بودکه «رقم رمق میخواهد» و از آن زمان نظم تقیخانی بر سر زبانها افتاد.» (رضاقلی،۱۳۹۲ :۲۰۱)
ازجمله دشمنان امیر سیدمصطفی شوشتری بود که تحت حمایت انگلیس بود و هر وقت که انگلیس میخواست، طرفداران او که ایرانی ومسلمان بودند به نفع انگلیس منطقه را پی درپی به آشوب میکشیدند. این فرد حقوق دیوانی بیموجهی داشت که امیر قطع کرد و انگلیس به حمایت از حقوق وی فرصتهای زیادی برای امیر ایجاد کرد ولی امیر قبول نمیکرد. آخرکار، گروه مخالف؛ بسیارفعال بودند، سفارتخانهها، همهی رجال، دربار و سرانجام شاه با هم متفق شدند و کار امیر را یکسره کردند.
مصدق:
مصدق میگفت: روزی برادر یکی از امیرعلمها که در مشروطه نیز نمایندهی مجلس شده بود، فوت کرده بود. برای دیدن آنها رفته بودم. در پیچ هر پله یکی از اخوان او ایستاده از واردین پذیرایی مینمود و هرکدام که مرا میدیدند، روی خود را به طرف دیگر میکردند و علت این بود که یکی از این برادران در ریاست مالیه یک محلی متهم به سوءاستفاده شده بود و در انتخابات دورهی چهارم به عنوان نمایندهی مردم وارد مجلس گردیده بود که برای اولین بار در عصر مشروطه سلب مصونیت او را از مجلس خواستم. از پیچ و خم پلهها که گذشته وارد مجلسی شدم، در محلی بین صمصامالسلطنه و حاج فخرالملک اردلان که خالی بود قرار گرفتم که آنها نیز روی خود را به طرف دیگر نمودند. علت این بود که صمصامالسلطنه مالک ملکی در تهران بود و میخواست گندم آن را به نرخ روز در بازار آزاد بفروشد، ولی رییس ادارهی غله آن را برای مصرف نان مردم گرفت و قیمت آن را به نرخ رسمی دولت پرداخت. حاج فخرالملک هم مثل بعضی اشخاص دیگر از دو محل حقوق میگرفت یعنی دویست تومان در هر ماه از دربار و دویست تومان از دولت حقوق میگرفت و هر دو از خزانهی مملکت داده میشد. یکی از آن دو حقوق را قطع کرده بودم، همهی کسانی که حقوق اضافی آنها را قطع کرده بودم با من مخالف بودند.
مصدق اضافه میکند: «مِنباب مثال بودجهی دربار سلطنتی که طبق تصویب انجمن مالی مجلس اول در هر ماه سی هزار تومان تصویب شده و دولت وثوق برای جلب دربار ده هزار تومان به آن افزوده بود و نیز حقوق ولیعهد که ماهی ده هزار تومان به چهارده هزار تومان افزایش یافته بود. که همه را مطابق قانون کسر کردم» (رضاقلی، ۱۳۹۲ :۱۹۱و۱۹۳)
مصدق پاکترین و مردمیترین فرد از میان رجال و اشراف بود، او را آبروی طبقهی اعیان دانستهاند. او از دانش سیاسی روز و اقتصاد بهقدرکافی آگاه و برخوردار بود. او هیچگاه دروغ نگفت، هیچگاه قدمی در راه فریب مردم برنداشت و هرگز بر سر منافع ایران و مردم زحمتکش سازش نکرد. همهجا قانون و ضابطه را مقدم بر رابطه میدانست. علت سقوطش همان است که در مورد قائم مقام و امیر ذکر شد همه دشمنان علیه او متحد شدند (اشراف، رجال، دربار، کشورهای خارجی) و…. هیچ مردم متشکل و آگاهی بهعنوان جامعه مدنی به حمایت از او برنخواست. در تنهایی و حصر تا پایان عمرش، در گذشت. امروز جامعه ما متحول شده. سطح سواد و تعداد تحصیلکرده افزایش یافته، اما به دلیل عدم سازمانیافتگی و نبود احزاب قوی، هنوز تصمیات سیاسی در پس پرده و به دور از شفافیت و مشارکت مستقیم مردم شکل میگیرند. و به همین خاطر هنوز جامعه از فساد مالی و عقبماندگی اقتصادی و عدم رشد تولیدات صنعتی و در نتیجه عدم در آمد مالیاتی در رنج است. هنوز بخش اعظم بودجه صرف پرداخت حقوق و دستمزد (تعویض زمان با پول) میشود. در خیلی از امور چقدر به آن دوران شبیه هستیم. آیا امکان تحولی میرود؟ یا در بر همان پاشنه میچرخد.
منبع:
رضاقلی، رضا. (۱۳۹۲)جامعهشناسی نخبهکشی، چاپ سی وهفتم، تهران: نشر نی، ۱۳۹۲٫