با توجه به وضعیت فعلی جامعه، برخی از صاحب نظران، بر تفکر و عملکرد طیف موسوم به اصلاحطلبان انتقاداتی وارد نمودهاند ودر رسانهها انتشار دادهاند. با هدف دستیابی به دیدگاهی منسجم به بررسی مواردی از آنها میپردازیم. آقای دکتر محمدرضا تاجیک که استادی دانشگاه شهید بهشتی و تحصیل در رشتهی «تحلیل گفتمان در سیاست» و مشاوری دوران ریاست جمهوری خاتمی و ریاست مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری را در کارنامه خود دارد، از جمله تئوریسینهای اصلاحطلب قلمداد میشود که شاید زودتر از دیگران، به انتقاد از عملکرد اصلاحطلبان پرداخته و مواضع آنان به نقد کشیده است.
وی با ا نتشار یادداشتها و مصاحبههایی در رسانهها، به تشریح دیدگاههای خویش پرداخته است که در این نوشتار به عمدهترین و مهمترین موارد آنها، بهصورت مختصر اشاره میشود. وي براين باور است كه اصلاحطلبي با مختصات فعلي ديگر جواب نميدهد، او كه اصلاحات را ضرورت تاريخ مي داند، عواملي مانند بازي در زمين قدرت، عدم وجود گفتمان منسجم، عدم وجود سازمان يافتگي، عدم آموزش حزبي، عدم ارتباط با اقشار مختلف اجتماعي بهخصوص دهكهاي با درآمد پايين جامعه و….. از عوامل ركود و عدم اقبال مردم به اصلاحطلبي ميداند.
اصلاحات یک ضرورت تاریخی
وی اصلاحات را یک ضرورت تاریخی قلمداد میکند،که میبایستی یک منش مدنی، یک چتر گفتوگو، یک همزیستی مسالمتآمیز، و یک شادابی برای جامعه ایجاد کند و پاسخگوی مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه باشد. وی میگوید:
بدون تردید اصلاحات یک ضرورت تاریخی ما بود. یعنی بعد از چند دهه، جامعه ما به این نتیجه رسید اگر میخواهد آرمانهای انقلابی را دنبال کند، باید با منش مدنی و اصلاحی،آهسته و پیوسته این فضا را ایجاد کند. باید از نوعی رادیکالیزه شدن جامعه و پولاریزه شدن جامعه جلوگیری کند. چیزی که به شدت روح و روان جامعه را اذیت میکرد. باید فضای فراخی ایجاد شود برای اینکه هویتهای متکثر، زیر یک چتر گفتمانی همزیستی مسالمتآمیز را ایجاد کنند. آنجا زیر آن چتر، ایجاد شود، به تعبیر یونانیان یک آگورا (Agora) یعنی یک میدانی برای گفتوگو در مورد سرنوشت خودمان ایجاد شود. یک میدانی برای رفتار مدنی انسان و انسانها با هم دیالوگ داشته باشند و یک روح جمعی ایجاد شود. در اثر دیالوگشان، یک جغرافیای مشترک نظری و عملی ایجاد شود که بتوانند در آن جغرافیای نظری تصمیم بگیرند و تدبیر کنند و جامعه را به حرکت دربیاورند. این همه فضا در یک شرایط تاریخی به صورت یک ضرورت تاریخی جلوهگر میشود و موجب هژمونیک شدن گفتمان اصلاحطلبی در یک مقطع خاص میگردد. که یک شادابی را در سطوح مختلف اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به جامعه تزریق میکنند.
مي خواهم براي نخستينبار بر دوانگاري انقلاب و اصلاح خط بطلاني بكشم و آن را ناديده بگيرم. از اين منظر اصلاحطلبي همان انقلاب است؛ به تعبير ديگر، اصلاحطلبي جوهره هر انقلاب محسوب ميشود؛ جوهره هر انقلاب اصلاح امور و تغيير شرايط است و با اين خوانش در بطن و متن هر انقلاب، ميل به اصلاحگري وجود دارد اما به ضرورت زماني، گاهي ظهور اصلاحات راديكال و خشونتآميز ميشود و گاهي آرام از پيچ تاريخي عبور ميكند؛ بنابراين رخدادي به نام اصلاحطلبي پاياني ندارد و در تمام تاريخ جاري است و هيچوقت نيست كه وجود نداشته باشد و تا زماني كه تاريخ، جامعه و انسان وجود دارند، اصلاحطلبي نيز خودنمايي ميكند.
بازی قدرت و اصلاحطلبی ابزاری:
وي از جمله عوامل افول اصلاحطلبي را اصلاح طلبان ابزاري مي داند كه فقط به حضور در قدرت ميانديشيدهاند و به خاطر دستيابي به قدرت، به هر ائتلاف و محافظه كاريي متوسل شدهاند.
کساني که از جريان اصلاحطلبي ابزاري ساختند براي اينکه در بازي ماکرو پالیتيک قدرت حضور و سهمي داشته باشند و حيات و ممات اصلاحطلبي را در اين زمين تعريف کردهاند. براي اينکه در ماکرو فيزيک قدرت باشند، وارد هر بازي، ائتلاف و حرکت تاکتيکي و استراتژيکي ميشوند. جريان اصلاحطلبي عمدتاً فرهنگي، معرفتي و اجتماعي است تا لزوماً به معناي مرسوم سياسي. اما کاملاً اين موضوع را به امر سياسي آن هم از نوع زمخت آن تقليل داده و بقيهی ابعاد آن را از اين جريان گرفتند. يعني نگذاشتند اين جريان بتواند در بدنه و ريز بدنه جامعه کار کند و از ميکرو پالیتيک قدرت استفاده کند. من اين گروه را اصلاحطلباني ميدانم که عموماً در قدرت هستند و براي قدرت تلاش ميکنند. اين گروه عمدتاً از اصلاحطلبي ابزاري ميسازند که ديده و شنيده شوند تا در قدرت حضور داشته باشند.
آن عاملی که از درون نقش آفرینی می این گفتمان به طور فزانیدهای خود را در ماکروفیزیک قدرت و در ماکروپولتیک خلاصه کرد. یعنی در رأس هرم جامعه، جایی که قدرت توزیع میشود و سیاست نقش آفرینی میکند. تمام هدفش این شد که بتواند در قدرت حضور داشته باشد. اگر در قدرت حضور داشته باشد، حیات دارد و اگر نباشد احتضار و مرگ آن فرا میرسد.
بافت قدرت را در جامعه ایرانی نشناختهاند. معنای در دست داشتن قدرت این نیست که شما وقتی وزیر شدید میتوانید خارج از آن بافت قدرت، هر حرکتی کنید و آنجایی که قرار گرفتهاید میتوانید گفتمان اصلاحطلبی را جاری کنید. بافت قدرت، الزامات خاص خود را درکشور ما دارد و به راحتی نمیتوان از حریم آن خارج شد. بنابراین کسی که فکر میکند از آن طریق حرکت کند غافل است. قدرت ضرورتهای خودش را جلوی پای فرد قرار میدهد. فرد باید از فضای گفتمانی خود، خودش را خارج کند، مشکل اقتصادی و انضمامی مردم را حل کند.
ژنرالهای اصلاحطلبی
تمام جریاناتی که چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی این تصویر را از جریان اصلاحات ارائه کردند و جریان اصلاحطلبی را در فضای قدرت خلاصه کردند چون آرمانشان کسب و حفظ قدرت بود، در این وضعیت دخیل هستند. چیزی که به صورت مرسوم جریانات اصلاحطلبی، ژنرالهای اصلاحطلبی شناخته میشوند. من قبلاً به آقای خاتمی و آقای عارف گفتهام بیش از ۹۵ درصد کسانی که جریان اصلاحطلبی را قبضه کردهاند و از آن ابزاری برای قدرت استفاده کردهاند را نمیشناسم. اما این عده آمدهاند و از رهگذر جریان اصلاحطلبی، خود را در مجلس، شورای شهر، وزیر، دولت و مدیر کل میبینند؛ بنابراین اصلاحطلبی مجرایی برای منفعت و قدرت برخی شده است. این عده یک کلمه به گفتمان جریان اصلاحطلبی نیافزودند و هیچ هزینهای برای جریان اصلاحطلبی ندادهاند. هر جا هزینه بوده اینها غایب بودهاند و هر جا مواهب اصلاحطلبی بوده اینها حاضر بودهاند.
متأسفانه اصلاحطلبان وارد عرصه بيقاعده و بياخلاق سياست شدند و از آفات قدرت سياسي در امان نماندند. از آن پس اصلاحات بهطور فزايندهاي جايگاه خود را در قدرت تعريف کرد؛ بهنحوي که باور عمومي اصلاحطلبان بر اين شد که اگر از عرصه قدرت دور بمانيم، مرگ اصلاحات فرا ميرسد، در نتیجه همه هستي اين جريان در بازي قدرت خلاصه شد که تا امروز نيز هزينههاي چنين رويکردي داده ميشود.
اصلاحطلبان، جريان اصلاحات را برج بابلي ديدند که ميتوانند با آن از فرش به عرش برسند؛ اصلاحطلبان، اصلاحات را ابزاري براي ورود به قدرت دانستند که ميتوانند با استفاده از آن سر سفره قدرت بنشينند. آنها از نخبهگرايي و چرخش نخبگان سخن گفتند اما در مقام عمل جوانان را پشت خود نگاه داشتند. در واقع چرخه نخبگان با تعبير آنها پيش رفت و نخبهای جز خودشان شناسايي نشد. آنها اجازه ندادند که نسل باطراوت که حاملان اصلي جريان اصلاحات بودند و براي اعتلاي آن هزينه داده بودند، در عرصه سياست حضور يابند.
گفتمان
ما به گفتماني احتياج داريم که از جنس کنش و راه برونرفت باشد. ديگر زمان گفتمانهايي که درون زرورق پيچيده شده و پشت ويترينها به نمايش گذاشته شده، گذشته است.
اين گفتمان بايد از جنس کنش باشد. بنابراين دقايق آن بايد انضمامي باشد. بايد با مردم رابطه برقرار کند؛ از عرش به فرش بيايد. بارها گفتم، اصلاحطلبان بايد يک ريش گفتماني داشته باشند که با آن بروند تجريش! يعني اگر نتوانند مفاهيم انضمامي را وارد آحاد تعريفي گفتماني خود کرده و مفاهيم، کماکان انتزاعي باقي بمانند، يعني مفاهيم تجريدي با تودههاي مردم و دهکهاي پايين جامعه ارتباط برقرار نکند، بايد انتظار دو گام به پس را داشته باشند.
بنابراين تلاش کنيم با تودههاي مردم رابطه برقرار کنيم، تمرکز خود را از نخبگان کمتر کنيم، نه اينکه عبور کنيم، اما نيمنگاهي هم به تودههاي مردم داشته باشيم. وقتي به جامعه و مردم ميانديشيم، تلاش کنيم اين انديشيدن، انضمامي باشد. در اين صورت ما ميتوانيم تاريخ آينده خود را بسازيم.
به نظر من در گام اول جریان نواصلاحطلبی باید خود اصلاحطلبی را به قد و قامت یک گفتمان دربیاورد. چیزی که ما گفتمان اصلاحطلبی مینامیم هنوز تدوین و تقریر و مفصلبندی نشده است. یک سری مفاهیم کلی که خود جریان اصلاحطلبی هم در مورد مفهوم اصلاحطلبی یگانه نمیشود. یعنی اگر از دوستان اصلاحطلب بپرسید نظر شما راجع به مفهوم اصلاحطلبی چیست؟ حتماً جوابهای متعددی میشنوید، چه برسد راجع به دقایق گفتمانی. هنوز این گفتمان به حیثیت و شأن یک گفتمان نرسیده است. گفتمان یک حیثیت و اعتباری دارد، گفتمان یک منظومه سامانیافته معنایی است که دقایق آن مشخص است و مقطع گرهای و کانونی آن، نشانهها و زنجیره آن مشخص است. همهی اینها در یک حالت سازوارگی با هم قرار دارند، همچین چیزی ایجاد نشده است. اول باید گفت مراد ما از جریان اصلاحطلبی در قامت یک گفتمان چیست و آن را تقریر کنیم و بعد آن را عصری و نسلی کنیم. یک گفتمان باید فرزند خلف زمانهاش باشد. نمیتوان یک گفتمان برای همه عصرها و نسلها تولید کرد. باید در رود زمان و تاریخ خود جاری شود و تاریخمند باشد و این پتاسیل را داشته باشد اگر نیازهای جامعه و فرهنگ و سبک زندگی جامعه تغییر کرد، با آن یک دیالوگ راه بیندازد و بتواند هم آن را سایش دهد، بههنجار کند و هم خودش را به روز کند. این یک جریان اصلاحطلبی است. بعد هم خود را با شرایط کنونی جامعه وفق دهد که به صورت یک تئوری راهنمای عمل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کار کند، نه اینکه صرفاً یک سری مفاهیم گنگ و گیج اما زیبا ارائه دهد.
عمل زیبا
جریان اصلاحطلبی قرار بوده بساط خود را در ریز بدنههای جامعه هم پهن کند؛ در دانشگاه حضور داشته باشد، در فضای روشنفکری حضور جدی داشته باشد. در مدارس، مناطق فرهنگی اجتماعی، نهادهای مدنی، فضای هنری جامعه و در تولید فکر و اندیشه حضور جدی داشته باشد. اما به این خلاصه شد که در انتخابات آتی مجلس چه کنیم و در انتخابات ریاستجمهوری کجا قرار داریم و در آن خصوص، جلسات متعدد هم گذاشته میشود؛ اما یک جلسه گذاشته نمیشود که سبک زندگی اصلاحطلبی برای جوانان چیست؟! گفتمان جوانی و فرهنگ جوانی چگونه است؟! اگر میخواهیم ازدواج سفید در جامعه رواج پیدا نکند آلترناتیو اصلاحطلبی چیست؟! چگونه جامعه جوان ما شاداب بماند و از خروج نخبگان جامعه جلوگیری کنیم؟! چگونه از انفعال و حاشیهنشینی جلوگیری کنیم؟! اصلاحطلبی فقط از ورای کتابها به دیگران حرفهای زیبا میزند و حضور جدی ندارد. ما باید توجه داشته باشیم که وقتی یک جریان کنشگر سیاسی میشویم، باید بتوان مشقتان را در کف جامعه نوشت و باید بتوان مشق و انشا را با عمل نوشت نه فقط حرف زیبا. دوران گفتمانهای زبیا و کلمات زیبا به سر رسیده است. مردم جامعه ما از این پس تنها با جریانی رابطه برقرار میکنند که عمل زیبا داشته باشد و در فضای انضمامی آنها حضور راهبردی داشته باشد. به صورت یک راه برون رفت از مشکلات جلوه کند، نه فقط شعار دهد. بارها دیدهام و شنیدهام کسانی که در آستانهی انتخابات گفتمانهای انتزاعی زیبا ایجاد میکنند، اما فردای بعد از انتخاب شدن هیچکدام از آن شعارها محقق نمیشود، مردم ما دیگر از این فضا عبور کردهاند. اگر میخواهیم در دههی پنجم حضور داشته باشیم، باید گفتمانمان از جنس عمل و کنش و راه برون رفت باشد و یک کلید جدی برای قفلهای متعدد بسته باشد. اگر آن حالت را داشتیم و بروز کردیم یک شانس داریم، در غیر این صورت به طور فزآیندهای به حاشیه میرویم.
تشکیلات
چون حاملان همان کسانی هستند که امتحان پس دادهاند و از اصلاحات یک ابزار قدرت ساختهاند. به نظر من این نوع اصلاحطلبی باید حاملان و عاملان آن هم تغییر کند و تشکیلات آن هم باید تغییر کند. تشکیلات اصلاحطلبی نمیتواند آن تشکیلات مرسومی باشد که ما اکنون داریم و این تشکیلات در شکل احزابی که فقط و نام حزب را یدک مینام حزب را یدک میکشند، محتوای حزبی ندارند و بیشتر محفل دوستانه و پاتوق هستند تا یک حزب به معنای دقیق، باید تشکیلات متفاوتی ایجاد كرد، که این تشکیلات بتواند در میان کثرت، وحدت ایجاد کند. لزوماً کثرت را مستحیل نکند، بلکه کثرت را به رسمیت بشناسد. اما درون آن وحدت ایجاد کند. من تمام سطوح را در این فضای نو اصلاحطلبی میاندیشم که یک فضای جدیدی ارائه کنم.
اکنون احزاب اصلاحطلب براي تقويت نسل جوان چه اقدامي انجام ميدهند؟ آيا در ايران مدرسه حزبي معنا دارد؟ آيا حزبي وجود دارد که جوانان را بهدرستي تربيت کند و زمينههاي عادلانه حضور در عرصهی سياسي را فراهم آورد؟
محمدرضا تاجيك هم نظر خود براي اصلاح را اينچنين شرح داد: در يك تدوين اوليه و كلي من به مفصلبندي گفتماني ميانديشم كه: ۱-از استعداد و امكان هژمونيك و استعاري شدن برخوردار باشد. ۲-چهره پرومتهاي داشته باشد يعني توام گفتمان/ پادگفتمان، قدرت/ نخبهاي، سنتي/ مدرن، ايراني/ جهاني و… باشد. ۳-فراقانوني نباشد ۴-رهروان و همراهانش، انسانهاي آزاد و آزادانديشي باشند كه به حكم شأن انساني خود مايلند رهرو راه باشند و هدفشان بيش از آنکه تسخير قدرت باشد، تلطيف و تصحيح آن باشد. ۵-حامل و عامل سياست راستين و مبتني بر سوژهشدگي سياسي آحاد جامعه باشد ۶-گستره «خودي»هايش بسيار فراختر از گستره «دگر»هايش باشد. ۷-روكش و آستري اخلاقي و انساني داشته باشد ۸-و دقايقش ناظر بر ساحتهاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، هنري و… و توام معطوف به تقاضاها و نيازهاي جامعه مردمان و جامعه نخبگان باشد.
انتقادات تئوريسين اصلاحات، كه هم در عرصه نظري و هم در عرصه عملي، داراي تجارب گرانقدري است، مي تواند راهنمايي براي عمل و مبنايي براي تمامي جريانات و احزاب مدعي اصلاحطلبي باشد. تا به قول ايشان نو اصلاح طلبي را باز تعريف نمايند. و راه سياست ورزي را براي حضور پرشور و موثر، همراه با اقبال عمومي جامعه را بيابند.
در قسمتهاي بعدي به ارائه ديدگاه هاي هاشم آقاجري، تاجزاده و حجاريان پرداخته ميشود.
منابع:
۱-http://www.ensafnews.com/nI9mh-
۲-https://fararu.com/fa/news/387399/محمدرضا-تاجیک-اصلاحطلبان-سرشناس-باید-در-پیشگاه-تاریخ-محاکمه-شوند
۳-https://fararu.com/fa/news/318716/نيش و نوش اصلاح طلبانه
۴-https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3293571
۵-https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3550987
۶- https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3293571
۷- http://www.ensafnews.com/181189/محمدرضا-تاجیک-اصلاحطلبی-موجود-دیگر
عباس کاظمی ، عضو شوراي مركزي سازمان معلمان ايران
چاپ شده در سیمره ۵۰۴ و۵۰۵ (۹ و ۱۶ شهریور۹۸)