مروری برچند تحلیل سیاسی (۱)
در روزهای اخیر تحلیل هایی سیاسی از طرف تئوریسین های نامدار اصلاح طلبان در رسانه های مکتوب و مجازی منتشر می شود ، به نظر میرسد که هر کدام از تحلیل ها سعی بر تبیین اصول و ویژگی های مشی اصلاح طلبی را دارند . در این نوشتار به نکات برجسته و با اهمیت برخی از این تحلیل ها اشاره داریم .
دکتر حجاریان در مقاله حکیم حاکم افلاطونی به ریشه یابی نظریه ولایت فقیه از چهار منظر فلسفه ،فقه،عرفان و اخلاق پرداخته و در مؤخره مقاله از اهمیت «دولت مدرن» سخن و تبین مفهوم آن از دید گاه اصلاح طلبانه می پردازد. وی می گوید ، می توان سیستم وساز و کاری را «تأسیس و یا نوسازی» کرد که براساس حاکمیت قانون و مسئولیت پذیری مبتنی بر اصول حکمرانی در مسیری بی بازگشت به پیش برود و از پای نایستد . و در واقع ، دولت مدرن در پی ذهن خوانی و تفکیک مردم نیست ، زیرا اعتقاد دارد شهروند مختار است منتقدانه بیاندیشد و موافق یا مخالف باشد . پس به هیچ وجه نباید نوابت نام بگیرد و طرد / حذف شود . این دولت موظف است با حداکثر کارایی ، جامعه را نمایندگی و تکثر ها را درون خود هضم کند و توسعه ورفاه و امنیت را مهیا سازد . …
در مطلبی دیگر وی در تعریف ساختار اصلاح طلبی و ویژگی های آن می گوید :
امروز، قریب ۲۳ سال از دوم خرداد گذشته و چارچوبها کمابیش مشخص است. شاید، بتوانیم برای اصلاحطلبی متنی از جنس مانیفست تهیه کنیم تا افراد و احزاب خود را با آن تطبیق دهند و دیگران نیز بتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند. اما در کوتاهمدت معتقدم اصلاحطلبی علاوه بر دموکراسی و لوازماش باید درباره چند مؤلفه نظر دقیق و صریح داشته باشد. اولین آنها «عدالت» است. به هر حال یکی از بنمایههای انقلاب، خیزش علیه نابرابری و فاصله طبقاتی بود که اکنون با هر دو درگیر هستیم. پس، فرد یا حزب اصلاحطلب باید بهلحاظ نظری و عملی بداند و بگوید پاسخاش به مسئله عدالت چیست. دومین آنها بحث «شهروندی» است. چه بپذیریم، چه نپذیریم شهروند درجه دوم و شهروندانی که اساساً به رسمیت شناخته نمیشوند، بخشی از واقعیت موجود هستند. فرد یا حزب اصلاحطلب باید مشخص کند آیا به شهروند برابرحقوق معتقد است یا او هم شابلون و متر و معیارهای محدودکننده دارد. سومین مؤلفه «الگوی سیاستورزی» است. سیاستورزی، شاید از شدت تکرار از معنا خالی شده باشد اما مردم باید بدانند اصلاحطلبان مطابق چه اصول و با چه اهدافی سیاستورزی میکنند. آیا کسی که به هر قیمت خود را درون بازی از پیش تعیین شده سیاست پرتاب میکند، اصلاحطلب است؟ آیا کسی که ناظر شرایط موجود است و سیاست داخلی را متغیر درجه دوم میداند، اصلاحطلب است؟ لااقل، پاسخ من به هر دو پرسش منفی است. اصلاحطلبی باید بر سر اصول و شروط و راهبردهایی بایستد، و اگر چنین نکند بیهویت میشود. چهارمین مؤلفه «سیاست خارجی» است. واقعیت این است دیگر نمیتوان در سیاست خارجی از راهبردهای دوگانه سخن گفت و تعارف کرد. یا سیاست خارجی کشور در خدمت توسعه و منافع ملی است، یا فاقد چنین نقشی است و در خدمت توسعه نیست. فرد اصلاحطلب بدون مسامحه باید اعلام کند، حامی کدام راهبرد است و صف خود را از راهبردهای هزینهساز جدا کند. به این مؤلفهها میتوان مواردی دیگر را اضافه کرد اما باید به یک گزاره وفادار بود؛ اصلاحطلبی و اصلاحطلبان دیگر نمیتوانند همزمان روی دوصندلی بنشینند و هم این باشند و هم آن.
عباس کاظمی
عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران