رقم رمق می خواهد: ازامیرکبیرنقل می کنندکه از شیخ سعید که در بلوچستان بساط شیخوخیت برپا کرده بود و تاوان پس نمی داد، مطالبه دیون معوقه مالیاتی را کرد . امیر به حاکم کرمان دستور وصول مالیات معوقه شیخ سعید را به مبلغ صدهزارتومان داد، امیر به حاکم کرمان ممیزالملک گفت، « وقتی که وارد چادر شیخ سعید در صحرا شدی نامه دولتی را به او بده و در عین حال که به دست دیگر ریش او را می گیری ، با دستی که نامه را دامن او گذاشتی چند تا مشت محکم به صورت او بکوب و همزمان بگو « که اگرمالیات را تایک ساعت دیگر ندهی شاه شکم تو را خواهد درید.» ممیزالملک می گوید، « نامه را دادم و مشت های فرمایشی را زدم در حالی که از ترس جانم نزدیک به پیوستن به ملک الموت بود، چون همه قمه کشان اطراف شیخ ، دست به قمه شدند. شیخ آنها را بازداشت و در جواب گفت: بنشین استراحت کن و۲۴ ساعت فرصت بده تا وجه را حاضرکنم و بالاخره پول را گرفتم و به تهران آمدم و این در حالی بود که دو سوار همراه داشتم » وی می گوید زمانی که داستان را برای امیر می گفتم ،امیرگفت: «دریافت مالیات چندان جالب نبودکه مشت های فرمایشی »از آن هنگام در ایران این کلام ورد زبان هاشده بودکه « رقم رمق می خواهد»