در خلال تغییر و تحولات اقتصادی ، اجتماعی، سیاسی ،فرهنگی جوامع بشریو در بستر زمان های طولانی از آغاز پیدایش جوامع انسانی تاکنون ،کوشش های فراوان برای ایجاد ارتباط وتعاملات، منجر به کشف زبان و اجزای آن شامل واژگان ومفاهیم گردیده و همراه باتغییر و تحولات مختلف اجتماعی ، در مفاهیمی زبانی نیز تغییر و دگرگونی حادث شده ، اندیشمندان و پژوهشگران با استفاده از ابزار مفاهیم در زبان و با رویکرد های متفاوت روش شناسی در پی تجزیه وتحلیل جهان هستی و کسب معرفت در جهت بهبود و ارتقاء کیفیت زندگی بشریت تلاش ورزیده اند . در این نوشتار به مروری بر مفاهیم و روشهای تجزیه وتحلیل جهان هستی ، از منظر هرمنیوتیک و زبان شناسی می پردازیم.
در دانش سیاسی،ابزار تحلیل های سیاسی مفاهیم هستند،در علوم سیاسی به کرات از مفاهیمی مانند دولت ،دموکراسی،برابری،عدالت اجتماعی و انقلاب استفاده میکنیم، اما این مفاهیم ،چیزی بیش از یک اسم خاص هستند مثلا مفهوم دولت به صفات و ویژگی های خاصی اشاره دارد که ارزش معنایی آنرا از معنای لغوی متمایز می کند.چرا شناخت مفاهیم مهم اند؟ مفاهیم ابزاری هستند که ما بر اساس آنها ،می اندیشیم و نقد و تحلیل میکنیم . مفاهیم به ما کمک میکنند تا مصادیق را بر اساس خواص یکسان و شباهت های مهم آنها طبقه بندی کنیم.از طریق آنها معرفت ما از جهان و سیاست ایجاد میشود و به ما کمک میکنند تا جهان را بفهمیم و به این معنا،مفاهیم قطعات ساختمان معرفت انسانی محسوب میشوند.
گرچه باید بپذیریم درک های بسیار متفاوتی از بسیاری از مفاهیم سیاسی میتواند وجود داشته باشد به عنوان نمونه،تعاریف از مفهوم دولت”مفاهیم در واقع تابع کاربرد ما از واژگان اند و مادامی که کلمات و کاربرد انها در زبان ثابت است مفاهیم انها هم ثابت میماند و چنانچه کاربرد انها تغییر کند انها نیز تحول میابند” (توحید فام،۱۳۸۱)
باتوجه به اینکه در حال حاضردنیا تجربه مراحل گوناگون انقلاب صنعتی دوم یا انقلاب انفورماتیک را از سر میگذارند،وسعت نقل و انتقال واحد های اطلاعات قاعدتا بر سرعت و کیفیت علمی واژه ها افزوده است (توحید فام،۱۳۸۱) و قابلیت تطبیق مفاهیم بر مصادیق کاهش یافته دراین نوشتار بر تحول مفاهیم و رویکردهای روش شناسانه علوم تفسیری و زبان شناسی مروری می کنیم.
هرمینوتیک
تعریف :
هرمنوتیک(Hermeneutics)در تعریفى ابتدایى, علم تعبیر, تفسیر و تأویل, نام گرفته است. هرمنوتیک به معناى تعبیر و تفسیر براى دستیابى به معناست. این واژه در فارسى ((زندآگاهى)) نیز ترجمه شده است. پل ریکور, هرمنوتیک را فن تشریح و توضیح نمادها بخصوص نمادهایى که معنى صریح دارند مى شناسد. او در مقاله ((رسالت هرمنوتیک)) تعریف زیر را تعریف کارآمدى از هرمنوتیک تلقى مى کند: هرمنوتیک نظریه عمل فهم است در جریان روابطش با تفسیر متون.(قنبری،۱۳۹۸)
هرمنوتيك رويكردي براي تبين وتوضيح مفاهيمي است كه دائما در حال تحول اند ،هدف هرمنوتيك هم به منظور تغيير ساختار شناخت و كشف زواياي پنهان حاكم بر جهان وطبيعت است .(بخشايش اردستاني،احمد)
۱-اهمیتهرمنوتیک
۱ ـ ۱٫ فهمیدن, گونه اى از شناخت است. خواندن یک متن یا شنیدن یک گفتار غیر از فهمیدن آن است. ممکن است شخصى سخنى را بشنود یا متنى را بخواند ولى آن را نفهمد. با عمل تفسیر, متن یا گفتار شفاف مى شود.
۲ ـ ۱٫ تفسیر یا تأویل, خود نوعى قرائت و روایت است. قرائت و روایت, ماهیت و هویت مى سازد و چه بسا خود به گفتمانى از حقیقت تبدیل گردد که ما در درون آن زندگى مى کنیم و یا این که در صدد تغییر جامعه بر اساس آن گفتمان برآییم. مارکس مى گفت که فلاسفه در پى تفسیر جهان هستند, ولى سخن بر سر تغییر آن است و اینک از دیدگاه هرمنوتیکى باید گفت که تفسیر و تأویل, خود تغییرند و زمینه ساز تغییر.
۳ ـ ۱٫ هرمنوتیک به همراه نظریه انتقادىCritical Theory)) دو پارادایم مجزا, اما مرتبط به هم, از نقد را فراهم کرده اند که به سه دلیل, مهمند. هر کدام از این دو روش, تاریخى از انتقاد را در ۵۰ سال گذشته توسعه بخشیده اند. نظریه انتقادى در تئورى هاى سیاسى ـ اجتماعى و زیبایى شناسانه, و هرمنوتیک در ادبیات انتقادى, و فلسفه به طور عام. بنابر این, دو روش مذکور مى توانند تجربه ارزشمندى براى مشکلات حاضر از نقد اخلاقى و سیاسى در اختیار ما بگذارند. دیگر این که هر کدام از این ها, یک نوع انعکاس فلسفى از شرایط تاریخى شان را که از آن آگاهند, بیان مى کنند و این شرایط را براى نقد, ضرورى نشان مى دهند. سوم این که نقد اخلاقى و سیاسى در جو فلسفى زمان ما هنوز از این دو ملهم است.
۴- ۱٫ از لحاظ روش شناسى, روش تأویل یا هرمنوتیک در برابر تجربه گرایى(Empircism), مکانیک گرایى (Mechanicism), طبیعت گرایى(Naturalism) و بویژه اثبات گرایى(Positivism) و حتى رفتارگرایى قرار دارد و در مقابل نظریه وحدت روش در علوم (طبیعى و انسانى) به تمایز روش در علوم معتقد است که امرى است بسیار مهم و بنیادین.
تاریخچه:
هرمنوتیک در اصل از واژهHermesبه معناى خداى بالدار گرفته شده است. وظیفه هرمس انتقال پیام هاى خداوندى براى بشر است. او را در اساطیر, پیام بر خدایان مى دانند. او به عنوان فرزند زئوس, باید آنچه را که در وراى فکر و اندیشه بشر جاى دارد به حوزه فکر و اندیشه انسان ها انتقال دهد, موجبات کشف رموز و معانى را فراهم سازد, انسان ها را از آنچه در محیط پیرامونشان مى گذرد آگاه سازد و بالاخره دنیاى نهان و آشکار را به هم بپیوندد و معانى یا معناى هر علامت یا شاخص را بشناساند. همان طور که ملاحظه مى شود در روش تأویل, ورود به دنیایى نهان, پیچیده و ناآشکار مطرح است که بر وراى پدیده هاى عینى, ملموس و مادى جاى دارند.
این اصطلاح تا چند قرن پیش صرفا در عرصه متون قدسى بویژه کتاب مقدس به کار مى رفت, ولى سپس هرمنوتیک از متون قدسى به متون عام راه یافت و امروزه خود هستى را نیز فرا گرفته است. در ابتداى قرن نوزدهم شلایرماخر و دیلتاى هرمنوتیک را به عنوان یک روش در علوم انسانى طراحى و معمارى نمودند و سپس در قرن بیستم اندیشمندانى چون مارتین هایدگر و گادامر از ((فهم)) به عنوان نوعى ((وجود)) یاد کردند. بنابراین, در باره سیر تحول هرمنوتیک باید گفت که از نوعى معرفت شناسى به گونه اى روش شناسى, و سپس نوعى هستى شناسى یا ((نظریه هرمنوتیک)) تحول یافته است.
جایگاه محقق یا مفسر در هرمنوتیک
معنای فهمیدن یک متن چیست و شروط امکان آن کدامند؟
با بیان این نکته که روان شناسى در روش تأویل جایگاه والایى دارد و با توجه به مطالب گذشته, روشن مى گردد که محقق یا مفسر نیز جایگاه والایى دارد. او وراى زمان است و جایگاهى برین دارد. دلایل و جهات این امر عبارتند از:
۱ ـ مفسر هم بر محیط پیرامون خویش واقف است و هم با کوشش خاص خود دنیاى خاص فرد مورد تحقیق (نویسنده, نقاش و به طور کلى صاحب اثر) را درک مى کند.
۲ ـاز جانبى دیگر, مفسر نویسنده یا نقاش یا هر صاحب اثرى را در مجموعه اى وسیع مى نگرد. مفسر همانند ستاره شناسى است که در رصدخانه خود منظومه اى وسیع را مى بیند که صاحب اثر یا پیام در محدوده آن جاى دارد. پس او نه تنها صاحب اثر را مى بیند, بلکه تمامیت دنیاى او را مشاهده مى کند.
۳ ـ با گذشت زمان و توالى حوادث, مفسر از نتیجه نهایى کار نیز آگاهى دارد.
۴ ـبا این همه کار او بس دشوار است. او باید بتواند على رغم فاصله وسیع زمانى, ارزش هاى حاکم بر زمان نویسنده را دریابد, دنیاى نفسانى نویسنده را بشکافد و بشناسد, و در نهایت, باید بتواند خود را به جاى او نهد, با پدیده مورد مطالعه او (نویسنده یا نقاش) به نوعى تجربه زیسته دست یابد, خلاء تاریخى یعنى قسمت هایى از محیط ذهنى یا پیرامون نویسنده را که بر اثر فقدان اسناد مستقل تاریک مانده است با قدرت همدلى تکمیل نماید, واقعیت تاریخى (اثر نویسنده, تابلو نقاشى و …) را در کل محیطش جاى دهد و معناى آن را مستفاد دارد.
از این روست که به زعم شلایر ماخر, تحقیق از دیدگاهى بازتولید است و بر بازسازى گذشته تاریخى, ذوب روانى با آن و در نهایت, درک معناى نهان عمل متکى است.
انواع هرمنوتیک
۱ ـ . هرمنوتیک مذهبى
۲- هرمنوتیک کلاسیک(ماخر ودیلتای)
۳ ـ هرمنوتیکمدرن( هایدگر)
۴ ـ. هرمنوتیک انتقادى(هابرماس)
۵ ـهرمنوتیک دریافت (ولفگانگ آیزر ، رولان بارت)
کاربرد هرمنوتیک در سیاست
به مقتضاى گسترش تأویل یا هرمنوتیک, سیاست نیز در حیطه آن مورد توجه واقع شده است. بر این اساس, بین گفتمان شخصى, زبان سیاسى و حیات یا زندگى سیاسى رابطه وجود دارد. سخن و زبان سیاسى در متن کردارهاى اجتماعى پردازش مى شود و با تأویل, به عمق و لایه هاى ژرف تر سخن سیاسى در هر عصرى مى رسیم. زبان تشکیل دهنده واقعیت سیاسى است و هرمنوتیک یعنى فهم رابطه بین این دو.
با پیدایش نظریه هرمنوتیک, بحث جدایى زبان و خود فهمى از واقعیت سیاسى مورد سوال قرار گرفت و این استدلال مطرح شد که براى فهم حیات سیاسى باید به سخن و زبان و فهم و خود فهمى هاى کارگزاران اجتماعى ـ سیاسى مراجعه کرد.
در مورد کاربرد تأویل در سیاست سه نوع تعبیر اساسى از تأویل وجود دارد:
۱- تأویل بازیابى: در هرمنوتیک بازیابى استدلال مى شود که براى فهم حیات سیاسى یا اجتماعى باید به خود فهمى هاى افراد و کارگزاران مراجعه کرد و فرض این است که بین خود فهمى ها و حیات و تجربه سیاسى انطباق کامل وجود دارد. یعنى با ادراک خود فهمى هاى کارگزاران سیاسى کل حیات سیاسى قابل درک است. ایرادى که در این رابطه مطرح است این است که چه بسا بین خود فهمى ها و واقعیات تغایر و فاصله باشد. تحولات تکنولوژیکى ممکن است واقعیات را تغییر دهد.
۲- تأویل بدگمانى:برعکس تأویل فوق, در اینجا گفته مى شود که خودفهمى ها و تصورات مستقیم مردم و کارگزاران از خودشان واقعیت را کژ تابى مى کند و سرپوشى است بر واقعیات. به عبارت دیگر, از طریق خود فهمى ها نمى توان به بنیاد واقعیت رسوخ کرد و خودفهمى هاى روزمره به این واقعیات دسترسى ندارند. در اینجا نوعى نقض غرض وجود دارد و آن این که قرار بود زبان و سخن, راهنماى فهم بهتر ما از حیات سیاسى باشد, در حالى که زبان واقعیت را کژتابى مى کند و کج و معوج نشان مى دهد.
۳-تأویل بیانى یا تحقیقى: در این تعبیر گفته مى شود که در تأویل بازیابى این ایراد وجود دارد که ممکن است بین زبان رایج و واقعیات موجود هماهنگى کامل نباشد و به همین دلیل, بسیارى از واقعیات از قلم بیفتد و تآویل بدگمانى هم ناقص است, چون براى خودفهمى ها هیچ ارزشى قائل نیست. از دیدگاه چارلز تایلور که این تأویل را طرح مى کند, حال که خودفهمى هاى مستقیم ممکن است مخدوش باشند و بیانگر واقعیت سیاسى اجتماعى نباشند, باید از معانى بین الاذهانى که ناخودآگاه است به پیش فرض هاى اولیه برسیم و به خود فهمى هاى آگاهانه دست یابیم. بر اساس هرمنوتیک بیانىexpressive)) زبان خصلت تشکیل دهنده و محصور سازنده دارد, پرده زبان بین ما و واقعیت, فاصله است و هیچ چیز شفاف و مستقیم به دست نمی آید, بلکه از فیلتر زبان مى گذرد. زبان بر حیات سیاسى ـ اجتماعى اولویت دارد.
هرمینوتیک به معنی تفسیر کردن است،ریشه ان کلمه هرمس خدای یونانی که هم خالق زبان و هم پیام آور خدایان بود پیوند دارد که ساختار سه گانه ای از تفسیر دارد.
- پیام (متنی) کراتیلوس (هرمس)
- تفسیر مفسر شامل:
الف- پیام آور به معنای (کلمات آشکار کننده حقیقت ) و (پنهان ومحتوم کننده پدیده ها)
ب) حیله گر
- مخاطبان
هرمنیوتیک پدیدار شناسانه:پدیدار شناسی نوین تاویل و بازاندیشی،روشی برای ایجاد تغییر بنیادی در ساختار و کشف پیچیدگی های حاکم بر هستی جهان و انسان است. پدیدار شناسی جهت تاویلی به جای آنکه مثل همگان انچه را میبیند واقعی بداند همه اشیا را صرفا به صورت پدیدار می انگارد و به قول ادموند هوسرل بانی مکتب پدیده شناسی اشیا تنها از طریق معنی و مفهومی که ما به آنها میدهیمبرای ما واقعیت پیدا میکنند به اعتقاد وی پدیده شناسی باید این توانایی را داشته باشد که با تهی شدن بتواند به درون معانی راه یابد،تا بتوامند به طور واقع حقیقت آنهارا کشف کند،ما در اینجا با دو مفهوم “بود”و “نمود” یا “پدیده” روبرو خواهیم بود که پژوهشگر باید با استفاده از قوه ذهن “بود” آنها را به کنار برده تا نمود یا پدیده اشکار گردد .
هستی شناسی در هرمنوتیک:
هرمنوتیک رویکردی است برای تبیین وتوضیح مفاهیمی که دائما در حال تحول اند . هدف هرمنیوتیک تغییر ساختار، شناخت وکشف زوایای پنهان حاکم برجهان وطبیعت است .زمانی می توانیم به تغییرات درجهان هستی پی ببریم که تفسیر وتاویلی شفاف ازتحولات جهان هستی داشته باشیم و به شناختی از قانون مندی های آن دست پیدا کنیم . با شناخت از طریق تفسیر می توانیم به کشف معانی و رموزدنیای پیرامون گذشته خود ،آگاهی می یابیم .تفسیر دنیای آشکار ما را به دنیای نهان پیوند می دهد. و آنچه را که در ورای پدیده های عینی وملموس ومادی جای دارد در دسترس پژوهشگر اجتماعی قرار می دهد .
هرمنوتيك رويكردي براي تبين وتوضيح مفاهيمي است كه دائما در حال تحول اند ،هدف هرمنوتيك هم به منظور تغيير ساختار شناخت و كشف زواياي پنهان حاكم بر جهان وطبيعت است .(بخشايش اردستاني،احمد) از نظر ماخر یک نظریه فلسفی و شناخت شناسی به طور کلی روش تفسیر متون را با هدف باز اندیشی و تامل به منظور کشف زوایای پنهان حاکم بر جهان و طبیعت انسانی را دارد.
معرفت شناسی هرمنوتیک:
.به اعتقاد وی باید انسان را به عنوان واقعیت اجتماعی تاریخی مورد مطالعه قرار داد و هر کدام از ریشه ها ی علوم ،جنبه های خاصی از زندگی انسان را مورد متوجه قرار میدهند از اینجا به “دور هرمنیوتیکی” میرسد که شناخت انسان به شناخت جامعه و شناخت جامعه منجر به شناخت افراد میشود.
دور هرمنیتیکی:
{شناخت انسان =شناخت جامعه}
{شناخت جامعه= شناخت انسان }
او وظیفه اصلی هرمنیوتیک را تحلیل فلسفی و تحول فهم و تاویل در علوم انسانی میداند و زندگی را یک جریان پیوسته می داند که گذشته را با حال پیوند می دهد و افقی در آینده ما را به سمت خودش می گشاید ؛ دیلتای در صدد بیان روشی برای علوم انسانی است تا از طریق آن به تفهیم طبیعت آن پردازد که البته توفیق نیافت.
گادامر،با استفاده از فلسفه حقیقت هایدگر و روش هرمنیوتیک دیلتای،نظریه هرمنیوتیک را کمال بخشید.
روش شناسی هرمنوتیک:
کراتیلوس تعبیر دوگانه ای از هرمس کرده است،هرمنیوتیک در قرون گذشته برای تفسیر متون مذهبی به کار میرفت که در قرن ۱۹ توسط شلایر ماخر متحول شد ؛
و دو نوع روانشناختی را عنوان میکند
- روش دستوری
- روش فنی
الف – روش شهودی
ب -روش قیاسی
روش دستوری ویژگی های گفتار و انواع عبارت ها و صورت های زبانی فرهنگی را که مولف در ان زیسته و تفکر کرده، مشروط ساخته ،توجه دارد و تفسیر فنی ،یا روانشناختی،مربوطه به دیدگاه و ذهنیت فردی مولف است.
در روش شهودی،مفسر به جای مولف قرار میگیرد و در روش قیاسی ، مفسر تلاش میکند تا پس از قیاس مولف با مولفان دیگر به مشخصات متمایز او پی ببرد ؛ماخر به عنصر نیت مولف بی توجه بوده و معتقد است برای شناخت انسان باید او و تمام زندگی او راشناخت (شناخت شناسی )(معرفت شناسی)
بعد ها ویلهم دیلتای رویکرد شلایر ماخر را گسترش داد و رویکردی جدید در ارتباط با تفسیر با روش تاریخی ارائه داد ، و از متون تاریخ گذشته برای چگونگی استمرار تاریخی به عنوان اساسی ترین تجلی زندگی آدمی می پردازد . یعنی از این طریق مرور و تفسیر تاریخ زندگی گذشتگان ،به هستی شناسی و معرفت شناسی دست میابد
هایدگرتوجه اش معطوف به روش ها و علوم تاریخی بود و اینکه معرفت بدون پیش فرض نمی تواند وجود داشته باشد،گادامر همانند وینگنشتاین یکی از اهداف هرمنیوتیک را در رابطه میان فهم و پراکسیس می دانست،هرمنیوتیک گادامر زاییده مبانی شناخت شناسانه وی است که حقیقت را لایه لایه دانسته و دست یافتن پاره ای از آن را توسط دنیای مکالمه و گفتگو امکان پذیر می داند؛چرا که هر فهمی را یک تفسیر می داند ،چرا که هر فهمی در وضعیت خاصی ریشه دارد.کار هرمنیوتیک اتصال افق ها و برقرار کردن نوعی دیالوگ و هم سخنی ما با جهان دیگر است،این چنین است که فهم درست و نادرست در مکتب گادامر وجود ندارد.در هرمنیوتیک محور های مشخصات ما زبان ، سنت و مفاهیم هستند و در ورای زبان و مفاهیم اندیشه معنا ندارد.یعنی با گذشته رابطه تاریخی داریم و خود حلقه ای از این زنجیر هستیم و از موضع حال گذشته را بازسازی می کنیم.گادامر می گوید هستی انسان و وجود ما یک هستی تاریخی است که قطره قطره از طریق سنت شکل گرفته؛هابرماس یکی از نقادان از گادامر است و معتقد است که تاکید گادامر بر عام بودن زبان در فهم و شناخت عوامل سیاسی ،اجتماعی دیگر ، مانند روابط قدرت را نادیده میگیرد به اعتقاد هابرماس،زبان و سنت همیشه راستگو و درست نما نبودند همیشه تفسیر درستی به ما ارائه نمی دهند بلکه تصویری تحریف شده ارائه می کنند هرمنیوتیک با تمام ابعاد و زوایایش در صدد گشایش روش دیگری برای فهم مفاهیم علوم انسانی است که به نوعی تامل و بازاندیشی در مفاهیم را ممکن می سازد.چرا که زبان و مفاهیم محور های اصلی هرمنیوتیک محسوب میشوندو اینها ما را با گذشته تاریخی مان پیوند می دهند؛پس یکی از راه های فهم تحول مفاهیم بازگشت به لایه های تاریخی شکل گیری مفاهیم است و این پل زمانی را باید در نوردید. تفسیر یکی از راه های فهم معانی حقیقی مفاهیم است،هرچند این مسئله به معنی انکار وحدت مفاهیم نیست.مثال مفهوم دولت،هرمنیوتیک به عنوان تاملی دوباره در مفاهیم و زبان ،راه نوینی را در بحث تحول مفاهیم سیاسی می گشاید که امیدبخش نقطه آغازینی برای این قبیل مباحث است سایر روش های تفسیری نشات گرفته از روش هرمنیوتیکی بوده اند.
روش زبان شناسی و گفتمان :
لغت گفتمان به معنی حرکت در جهات مختلف است.به عبارتی دیگر ، کلمات و مفاهیم به عنوان اجزای تشکیل دهنده زبان ،دائما در حال تحول اند و در زمان ها و مکان های گوناگون بر اساس شرایط و مقتضیات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی تغییر میکنند.گفتمان را میتوان یکی از ابزارهای موثر برای درک ویژگی های کلامی و بیانی روابط میان افراد دانست.
اینکه چه کسی در چه زمانی ،چه مفهومی را به ذهن القا میکند،یک بحث گفتمانی است. لذا مفاهیم و معانی نه از درون زبان ،بلکه از درون اعمال تشکیلات و ارتباطات اجتماعی ، سیاسی(یعنی قدرت)ناشی میشوند.به عبارتی گفتمان ها امکانات تفکر را تعیین میکنند.لذا گفتمان هم در حفظ و هم در تغییر وضع موجود می تواند موثر باشد.
منظور فوکو از گفتمان ،توده بی شکل عبارات و گزاره هایی است که در آن دیرینه شناسی،نظم و قاعده پراکندگی را کشف میکند.واحد تحلیل برای فوکو گزاره است،یعنی مجموعه ای از علائم که درون یک گفتمان دارای معناست.گزاره دارای یک شکل مادی همچون ابژه است ولی هویت آن از وضعیت درون عملیا نهاد های اجتماعی نشات میگیرد . گزاره در یک حوزه گفتاری گزاره ها عمل میکند که در بین آنها روابط و مبادلاتی وجود دارد که این روابط به آنها اجازه میدهند تا یکدیگر را تعقیب کنند ،به یکدیگر نظم بخشند وبه ایفای نقش بپردازند.به اعتقاد فوکو ماهیت گزاره و حکم نسبی است و بر حسب استفاده ای که از آن میشود و شیوه به کارگیری آن،نوسان پیدا میکند.پس به طور خلاصه باید گفت که گفتمان از درون شرایط و نهاد های مختلف برمیخیزد و محصول تصادفی مختلفی است و همانند یک سیستم باز به عناصری که در گفتمان های دیگراست،متشبث میشود و انها را به هم پیوند می دهد وبه شبکه ای از معانی که متعلق به خودش است،تغییر حالت می یابد. فوکو گفتمان را همیشه ریشه در قدرت و دارای زمینه اجتماعی میداند
نشانه شناسی
فردینان دو سوسور (۱۸۵۷-۱۹۱۳) زبانشناسونشانهشناس سوئیسی بود. اوپژوهشهای خودرابه دوزبان فرانسه وآلمانی انجام میداد. وی بانگرش به ساختارزبان بهعنوان اصل بنیادین درزبانشناسی،آنراشاخهای ازدانش عمومیِ نشانهشناسی دانست. او یکی از بنیانگذاران زبانشناسی قرن بیست و یکم و یکی از بنیانگذاران (به همراه چارلز سندرز پرس) نشانهشناسی بهشمار میرود
اثر اصلیِ او به نام دروسی در زبانشناسی عمومی در سال ۱۹۱۶ و پس از مرگ بهوسیله شارلبالیوآلبرسِشهبرپایه یادداشتهایسرِکلاسدرسبهچاپرسید. اینکتابخیلیزودبهمنبعمهمیبرایزبانشناسانساختارگراسدهبیستمتبدیلشد. در ایران توسط آقای کورش صفوی ترجمه ومنتشر گردیده است .
سوسور برخلاف زبانشناسان پیش از خود که بیشتر از دید تاریخی یا بهعبارتی درزمانیبه بررسی زبانشناسی میپرداختند تمرکز خود را بر جنبه همزمانیآنمیگذاشت،بهبیاندیگرساختارزبانرادربازهایاززمانمیسنجید .
او فرایند گفتگو را ساختهشده از دو بخش روانشناسانه و فیزیکی میداند، ولی ساختار زبان را در ارتباط با پارهای از بخش روانشناسی میشناسد. از دیدگاه سوسور هیچ رابطهای بین معنا و اُبْژه وجود ندارد. به همین خاطر میگویند که اشیای این عالم مخلوق زبان یا تصورات ما هستند. به عبارتی، معنی ساختاری است، یعنی معنای یک نشانه به رابطه آن با سایر نشانهها بستهاست، مثل معنای چراغ قرمز، وابسته به چراغ سبز است، والا بهخودیخود معنایی ندارد نشانهشناسی او از همین پیوند ریشه میگیرد. اندیشههای او در رابطه با نشانه و ساختار ازسوی ساختارگرایان، پساساختارگرایان و ساختارشکنان مورد توجه قرار میگیرد. در واقع، رویکرد ساختارگرایانه سوسور، در درون شاخههای زبانشناسی نفوذی عمیق یافت. با این حال، تأثیر آن در علوم اجتماعی به مراتب عمیقتر و وسیع تر بود. این دیدگاه، بهویژه بهوسیله انسانشناسبرجستهایچونکلودلویاشتروسدرمیانههایسدهبیستمبهکارگرفتهشد. ساختارگراییدرانسانشناسیبهناماشتراوسثبتشدونسخهانسانشناختیساختارگرایی،بهعنوان یک از شفافترین گونههای رویکردی در این رشته در زمان خود شناخته شد
نشانهشناسی علمی است که به بررسی انواع نشانهها، عوامل حاضر در فرایند تولید و مبادله و تعبیر آنها، و نیز قواعد حاکم بر نشانهها میپردازد؛ و سرشت و چگونگی ارتباط و معنا را در پدیدهها و نظامهای نشانهای گوناگون مطالعه میکند. نشانه، پدیدهای ملموس و قابل مشاهده است که بهواسطه رابطهای که با یک پدیده غایب دارد، جانشین آن میشود و بر آن دلالت میکند.نشانه، ضرورتآ باید نمود مادی داشته باشد تا بتواند بهوسیله یکی از حواس انسان دریافت شود. اما چیزی که نشانه جانشین آن میشود و بر آن دلالت میکند میتواند مادی یا ذهنی، واقعی، یا خیالی، و طبیعی یا مصنوعی باشد. در این چارچوب میتوان گفت آنچه در یک بافت نشانه است، خود در بافت دیگر میتواند مدلول یک نشانه دیگر باشد. در عین حال هر پدیده میتواند در بافتهای متفاوت، نقشهای نشانهای متفاوتی ایفا کند. به مجموعهای از نشانهها و قواعد حاکم بر روابط میان آنها که یک نظام را میسازند، رمزگان گفته میشود و در چارچوب همین نظام است که نشانهها تعریف میشوند و ارزش و معنا پیدا میکنند. در چارچوب همین نظام و بر پایه قواعد و روابط موجود در آن نشانهها با یکدیگر ترکیب میشوند و یک پیام یا متن را میسازند
نشانهشناسی با بررسی نشانهها در ساختهای گوناگون زندگی اجتماعی بشر میکوشد به سه پرسش بنیادین پاسخ می گوید:
۱-هستی شناسی نشانه شناسی:دنیای پیرامون ما، با توجه به اینکه ما بهواسطه نشانهها به درک و فهم آن نائل میشویم، بهعنوان یک محیط انسانی چگونه ساخته شده است.
۲-معرفت شناسی نشانه شناسی:این دنیا چگونه به کمک نظامهای نشانهای گوناگون رمزگذاری و رمزگشایی میشود؟ و، در نتیجه، چگونه به یک قلمرو فرهنگی بدل میگردد، قلمرویی که از فرهنگها و خرده فرهنگهای گوناگون و شبکههای نشانهای خاص پیچیده و پرشماری تشکیل شده؛،
۳- روش شناسی نشانه شناسی:ما چگونه از رهگذر نشانهها ارتباط برقرار میکنیم؟ و دست به کنش میزنیم تا این قلمرو را به جهان فرهنگی جمعی و مشترکی بدل کنیم.
حوزه نشانهشناسی چنان وسیع و اهداف و روشهای آن به قدری متنوع است که به سختی میتوان آن را رشتهای واحد فرض کرد و شاید بهتر باشد نشانهشناسی را رویکردی روششناختی یا حوزهای میان رشتهای بدانیم که با رهیافتهای گوناگون به بررسی موضوعات مختلفی میپردازد؛ موضوعاتی که طیف بسیار وسیعی از پدیدهها از جمله متون ادبی، آثار سینمایی، اسطورهها، تحقیقات جنایی، ارتباطات انسانی و جانوری، علوم و فنون، و بررسیهای پزشکی را در برمیگیرند.
پیشینه پژوهشهای نشانهشناختی به دنیای باستان بازمیگردد. در نوشتههای فلسفی، منطقی، دستوری، پزشکی، و معرفتشناختی یونان باستان و نیز تأملات چینیها، هندیها، و مسلمانان میتوان اشارات بسیاری به سرشت و نقش نشانهها و دلالتهای آنها یافت. این آثار را اگرچه نمیتوان به معنای دقیق و امروزین کلمه آثاری نشانهشناختی خواند، اما بیشک نقش برجستهای در تاریخ تفکرات نشانهشناختی و پیریزی دانش نشانهشناسی داشتهاند. از جمله کسانی که پیش از آغاز نشانهشناسی بهعنوان یک رشته علمی و یک حوزه مستقل اندیشه بشری، آرایی را مطرح کردهاند، میتوان از افلاطون، ارسطو، فیلسوفان رواقی، قدیس آگوستین، و جان لاک نام برد. آرای افلاطون در «کراتیلوس» درباره رابطه طبیعی یا وضعی میان واژه و معنای آن، ونظریات ارسطو در منطق، ریطوریقا (بلاغت)، و بوطیقا (فنّ شعر) را شاید بتوان نخستین نمودِ تأملات نشانهشناختی دانست؛ رواقیون با صورتبندی و تدوین منطق گزارهها، نظامهای نشانهشناختی پیشرفتهای پی ریختند. قدیس آگوستین آموزه نشانهشناختی خود را از طریق تلفیق اندیشههای پیشین درباره نشانه و تفکرات زمان خود طراحی کرد و بهشدت بر فلسفه زبان دوران متأخر سدههای میانه تأثیر گذاشت. اما واژه “سمیوتیک” را نخستین بار جان لاک در اثر خود بهنام «رسالهای در باب فهم بشری»بهکار برد. وی سمیوتیک را در کنار فیزیک و اخلاق، جنبهای از علم میانگاشت که به ارتباط میان مفاهیم و نشانهها میپردازد و در واقع از نظر او نشانهشناسی معادل منطق بود .
اما، بهرغم تاریخ غنی تفکرات نشانهشناختی، نشانهشناسی معاصر اساسآ بر پایه اندیشههای دو متفکر یعنی فردینان دوسوسور زبانشناس سوئیسی، و چارلز سندرس پیرس فیلسوف و منطقی امریکایی، استوار شده است. در آغاز این سده، هر یک از این دو اندیشمند به طور مستقل و جداگانه درباره نشانهها و نقش و کارکردشان نظریههایی تدوین و عرضه کردند و سنگ بنای چیزی را گذاردند که امروزه “نشانهشناسی” خوانده میشود .
سوسور، که او را بنیانگذار زبانشناسی نوین میشناسند، در کتاب «درسهایی در زبانشناسی عمومی» (۱۹۱۶)، که مجموعهای از درس گفتارهای اوست که پس از مرگش به چاپ رسید، نوید شکلگیری علم نوینی را میدهد: “میتوان علمی را تصور کرد که به بررسی زندگی نشانهها در دلِ زندگی اجتماعی میپردازد. این علم میتواند بخشی از روانشناسی اجتماعی و به تبع آن بخشی از روانشناسی عمومی باشد و من آن را نشانهشناسی مینامم…نشانهشناسیبهمامیآموزدکه نشانهها از چه تشکیل شدهاند و چه قوانینی بر آنها حاکماند. از آن جا که این علم هنوز بهوجود نیامده نمیتوان گفت چه خواهد بود، اما حق حیات دارد و پیشاپیش جایگاه آن مشخص است”. اندیشهها و عقاید سوسور در باب زبان و نشانه زبانی بر زنجیره به هم پیوستهای از دوگانیها (مانند زبان / گفتار، دال / مدلول و همنشینی / جانشینی) استوار است که رویهمرفته، تصویری منسجم و نظاممند از نشانه زبانی بهدست میدهند. وی نخست از تمایز میان زبان و گفتارسخن میگوید. از نظر او، زبان نظامیاست انتزاعی، خودسامان، و منسجم که خصلتهای اجتماعی و فرافردی دارد، حال آنکه گفتار، بازتابهای عملی، فردی، و متنوعِ زبان در کلامِ گویندگانِ متفاوت است. سوسور با تشبیه زبان به قواعد بازی شطرنج و گفتار به هر یک از بازیهای عملا انجام شده آن، این تمایز را روشن میکند و معتقد است که زبانشناسی تنها باید به بررسی زبان بپردازد. از نظر سوسور زبان مجموعهای از عناصر جدا و مستقل نیست، بلکه نظامی است متشکل از عناصری که با یکدیگر روابط متقابل دارند؛ عناصری که در چارچوب این روابط و بهواسطه جایگاهی که در کل نظام دارند، تعریف میشوند. در این راستا، هیچ عنصری فینفسه واجد ارزش و معنا نیست، بلکه تنها بهواسطه تقابل با دیگر عناصر موجود در نظام زبان ارزش و معنا پیدا میکند. مثلا نشانه زبانی “شور” در تقابل با نشانههای دیگر مانند “نور”، “کور”، “دور”، و “تور” معنادار میشود.
بهزعم سوسور، نشانه زبانی گوهری دوگانی دارد که یک سوی آن دال یا تصویرِ آوایی واژه است و سوی دیگر آن مدلول یا تصویر ذهنی و مفهومی آن. هیچ یک از این دو به تنهایی نشانه نیستند بلکه رابطه ساختاری متقابل و همبسته آنها که دلالت خوانده میشود، نشانه را بهوجود میآورد؛ رابطهای که اساسآ دلبخواهی و قراردادی است و نه طبیعی، ضروری، و انگیخته. . رابطه همنشینی مبتنی است بر رابطه میان نشانههای حاضر در یک زنجیره زبانی مانند جمله. اما رابطه جانشینی مبتنی است بر رابطه یک نشانه زبانی حاضر در زنجیره کلام و دیگر نشانههای زبانیِ غایب اما مشابه که میتوانند در یک بافت معین جانشین آن شوند. برای مثال در جمله “مادر کتاب میخواند”، رابطه میان “مادر”، “کتاب” و “میخواند” رابطهای همنشینی است و رابطه میان “مادر” و واژههایی همچون “پدر”، “خواهر”، “زن” و “برادر” که میتوانند بهجای آن قرار گیرند رابطهای جانشینی است. به بیان دیگر، رابطه همنشینی رابطه مجاورت عناصر حاضر در کلام است و رابطه جانشینی رابطه مشابهت میان عنصر حاضر و عناصر غایب کلام. به این ترتیب، نشانهشناسی سوسوری با تأکید بر ویژگی دلبخواهی بودن نشانهها، و ارزش و نقش تمایزدهنده نشانهها در درون نظام زبان، و نیز رابطه همنشینی و جانشینی نشانهها عملا شالوده “نشانهشناسی آینده” را پیریزی می کند.
نشانهشناسی پیرس سمت و سویی متفاوت با نشانهشناسی سوسور دارد. پیرس در چارچوب اندیشههای منطقی و فلسفی خود به نشانه میرسد. در نتیجه، نشانهشناسی او با منطق و جهانشناسیاش یکی میشود و از این منظر، نشانه همه چیز را در برمیگیرد و همه ساحتهای واقعیت و هستی انسانی جایگاه کنش نشانهای میگردد .
پیرس، برخلاف سوسور نه به خود نشانه، بلکه به فرایند تولید و تفسیر نشانهها یا نشانهپردازی توجه دارد و آن را در کانون نظریه نشانهشناختی خود قرار میدهد. نشانهپردازی مستلزم سه عنصر نشانه،مصداق و تعبیر است. فرایند نشانهپردازی نشانهها را با مصادیق پیوند میدهند. در این فرایند، نشانه “چیزی است که به جهتی و بهعنوانی، در نظر کسی، بهجای چیزی مینشیند .
در نتیجه، مشاهده میکنیم که نظریه نشانهشناختی پیرس مبتنی بر کنش و روابط سهگانی عناصر است و نمیتوان آن را به رابطه دوگانی موردنظر سوسور تقلیل داد .
علاوه بر این، فرایند نشانهپردازی، فرایندی بالقوه بیپایان است؛ زیرا تعبیر یا اندیشه تعبیرکننده، خود، یک نشانه است و به نوبه خود میتواند در کنار مصداق و تعبیری دیگر در رابطه سهگانی دیگری قرار گیرد و کنش نشانهایِ دیگری را ترتیب دهد. مثلا اگر گمشدهای در جنگل ستونی از دود ببیند، ممکن است زنجیرهای از دلالتها در ذهنش شکل گیرد. در اینجا دود میتواند نشانهای باشد که به سبب رابطهای که با مصداق آتش دارد، تعبیر وجود آتش را در ذهن فرد گمشده موجب میشود. به همین ترتیب، تصور وجود آتش، خود،نشانهای میشود که تعبیر آن برای او، حضور فرد یا افرادی است که در آن محل آتش افروختهاند؛ و باز در گام سوم، تصور حضور یک یا چند فرد، خود میتواند نشانهای باشد که تعبیر آن پیدا شدن راه نجات است. به این ترتیب، نشانهپردازی، بالقوه میتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند .
پیرس، همچنین نظام بسیار پیچیدهای از سهگانیها تدوین میکند، که مبتنی است بر انواع روابطی که نشانه، مصداق، و تعبیر با یکدیگر برقرار میکنند. در میان این سهگانیها، سهگانیِ شمایل ، نمایه، و نماد، شناختهشدهتر از بقیه است و در آثار بعدی نشانهشناختی نیز بیشترین تأثیر را گذاشته است. این سهگانی برپایه رابطه میان نشانه و مصداق بنا شده است. در این چارچوب، شمایل، نشانهای است که رابطه آن با مصداقش برپایه شباهت است، مانند یک نقاشی تکچهره یا یک نام آوا . نمایه، نشانهای است که رابطهای مادی یا علّی با مصداقش دارد، مثل دود که نشانه آتش است، تب نشانه بیماری است و مانند ضمیرهای اشاره در حوزه نشانههای زبانی. واپسین عنصر این سهگانی نماد است که بر اساس قرارداد یا قاعده به مصداقش مربوط میشود و در واقع، منطبق است با نشانه سوسوری. بیشتر کلمات زبان، نمونه بارز نشانههای نمادین هستند. نکته مهمی که پیرس در مورد این سهگانی تأکید میکند، این است که هیچ نشانهای یکسره نمیتواند شمایلی، نمایهای، یا نمادین باشد و در واقع، هر نشانه ترکیبی از هر سه اینهاست که در هر مورد، یکی بر دو تای دیگر چیرگی دارد. به طور خلاصه باید گفت که نظام نشانهپردازی بیپایان و سهگانی شمایل، نمایه، و نماد مهمترین رهاورد پیرس برای نشانهشناسی سده بیستم است. اینک برپایه اندیشههای این دو تن میتوان گفت که دیگر نشانهشناسی بهعنوان علم نشانهها زاده شده است: “در پس منطق ]نشانهشناسی پیرس [ و زبانشناسی ]نشانهشناسی سوسور [ بنیان دیگری وجود دارد که همانا نشانه در مقام نشانه است و بدون آن هیچگونه بازنمایی یا ارتباطی، به هیچ شکلی ممکن نیست…بهاینترتیبنشانهشناسیبه علمی پایه با اهمیتی محوری” بدل میشود
نظريه سوسور دربارة زبان:
ساختاراندیشه ومحتوای تشکیل دهنده تفکردر دیالکتیک عوامل عدیده اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، روانشناختی ومنطق و سمت وسوی حاکم بر هریک از این ها شکل می گیرد. یکی از مهم ترین این عوامل که بر سازمان یابی و محتوای اندیشه تاثیر ژرف برجای می نهد ، ساختار زبانی است که گویشور و متفکر با آن اندیشه میورزد (ادگارمورن۱۳۷۰)، (معینیان ۱۳۹۲ )سوسوردر«تدريسزبانشناسيعمومي،موضوعمتمايزيرادربارةنظريهزبانشناختيارائهميكند. اوكارخودراباتمايزگذاشتنبينزبانشناسي«همزماني»و«درزماني»شروعميكند. درديدگاهاول،زبانبهمثابةنظاميازواژههايمرتبط،بدونارجاعبهزماندرنظر گرفته ميشود، در حالي كه ديدگاه دوم به توسعة تكاملي زبان در طول زمان اشاره داردسوسور اين دو بُعد را از هم جدا كرده و به بُعد همزماني امتياز خاصي ميدهد. اما، اين بدين معني نيست كه سوسور به تغيير زباني بيتوجه است، زيرا او معتقد است اين تمايز تنها به اين دليل است كه زبان را ميتوان به عنوان يك سيستم كاملِ «منجمد در زمان» در نظر گرفت كه تغيير زبانشناسي با استناد به آنبدون بهكارگيري ديدگاه همزماني، هيچ وسيلهاي براي ترسيم انحرافات از هنجار وجود ندارد.
دومينكارمهمسوسورراميتواندرپيشنهادِبهظاهرسادهودرعينحالانقلابياوديدكهمعتقدبود،«زباننظاميازنشانههااستكهايدههارابيانميكند.»زبانبهعنواننظاميازنشانهها و حامل مجموعهاي ضروري از قواعد زبانشناسي است كه سخنگويان زبان، اگر بخواهند بهطور معنادار ارتباط برقرار كنند، بايد آنها را رعايت كنند
سهم زبان شناسی در مردم شناسی:
شواهد زبان شناس می تواند باروش پس نگر به قرن ها قبل برگرددو به باز سازی زبانهایی بپردازد که اقوامی پیش از وردشان به صحنه تاریخ مدون به آن زبان ها تکلم کرده اند . از این تحقیق ها برای باز سازی روابط اجتماعی و آداب و نهاد هایشان استفاده میکند وپرتوی برمسائل پیش از تاریخ می افکند . زبان سندی است تاریخی که ما را به وحدت قومی اولیه ای رهنمون می سازد ،وحدتی که بر روابط گوناگون مذهبی ،تمدن ،دفاع همگانی و غیره استوار است.. آدولف پیکته در کتابش سعی بر این دارد تا بهکمک شواهد زبان های هند و اروپایی ،ویژگیهای بنیادینتمدن آریاها را بازدید و گمان می کند که بتواند جنبه های بسیار گوناگون آن را تعیین کند،از جمله اشیا مادی ، زندگی اجتماعی خانواده و نوع حکومت .
دال و مدلول چیست ؟ دال و مدلول از دیدگاه سوسور
از دیدگاه سوسور واژگان نماد های معطوف به مصادیق نیستند بلکه نشانه هایی هستند که مانند دو روی یک سکه از دو قسمت تشکیل شده اند.
علامت نوشتاری یا گفتاری که “دال” نامیده می شود. Signifier (1
مفهوم که “مدلول” نامیده میشود. ( چیزی که در ذهن وجود دارد)signified(2
مثلا وقتی ما ترکیب آوایی “توپ” را می شنویم خود “آوا” دال است و مفهومی که از توپ در ذهن ما وجود دارد مدلول است.
یا مثلا در چراغ راهنمایی :
قرمز(دال) توقف (مدلول)
زرد (دال) آمادگی برای قرمز یا سبز (مدلول)
سبز (دال) حرکت (مدلول)
رابطه بین دال و مدلول دلبخواهی است. میان قرمز و توقف هیچگونه پیوند طبیعی وجود ندارد هرچند به لحاظ احساسی و قرار دادی چنین رابطه ای قلمداد می شود
سوسور می گوید همان گونه که اکسیژن و هیدروژن باهم ترکیب می شوند تا آب بسازد دال و مدلول نیز به هم پیوند می خورند تا “نشانه” تشکیل دهند.و رابطه بین دال و مدلول قرار دادی است
سوسور می گوید ما معنای یک نشانه را به سبب “تفاوت ” آن با سایر نشانه ها در می یابیم.
به عقیده سوسور معنا رابطه ای و حاصل تفاوت است
سوسور با بوجود آوردن علم نشانه شناسیsemiology چگونگی خلق معنا را در نظام های اجتمای مطرح ساخت.
لانگ و پارول چیست ؟
لانگ و پارول دو اصطلاح پر کاربرد در زبان شناسی است که توسط سوسور مطرح شد.
سوسور ساختار مربوط به زبانی که همه گویندگانش بر آن تسلط یافته و در آن مشترکند را لانگ می نامد” (مانند زبان فارسی) و گفته بالفعل هر فرد را “پارول”گفتار به معنای خاص کاربردی یا شخصی آن مانند گفتن و نوشتن با زبان فارسی توسط هرکس که به هر شکل با این زبان آشناست
- parole * langue
هر گوینده ای می تواند نمونه های بی شماری از گفته های منفرد تولید کند اما همه آن ها تحت حاکمیت نظام زبان یعنی لانگ آن زبان خواهند بود
از نظر سوسور مطالعات زبانشناسی باید به نظام “لانگ” معطوف باشند و نه گفته های منفرد گویندگان زبان
لانگ=زبان
پارول=گفتار
نظام زبان (لانگ) وجه “اجتماعی” زبان است. نظامی مشترک است که به عنوان گویشور آن را ناخوداگاهانه به کار می گیریم.
به اعتقاد سوسور زبان به مثابه یک نظام کلی و تمام در هر لحظه ای،صرف نظر از اینکه لحظه ای پیش چه اتفاق تغییر زایی حادث شده،کامل است.کانون توجه و ثقل اصلی سوسور در این مباحث عمدتا بر نظریه نشانه که بر واحد های زبانی اطلاق میشود، است –که ان را به مثابه رابطه بین یک تصویر شنیداری یا “دال” و یک مفهوم یا “مدلول” تلقی میگردد.به اعتقاد وی کلمات منفرد(دال ها)ارزش،تعریف و هویت خود را از رهگذر و به واسطه نفی آنچه که نیستند کسب میکنند.دال به طور فشرده ای وصل به مدلول است و زبان نیز کماکان یک انتقال دهندهخنثی معنی ای بیش نیست. رابطه ساختاری دال و مدلول ،یک نشانه زبان شناختی را می سازد و لذا میتوان گفت که زبا ن برآمده و محصولی از تجمیع این نشانه هاست . ولیکن کلمات خاصی به مفاهیمی که مدلولشان است ، ندارند.نشانه ها به عنوان واحد های دلالت عمل می نمایند،زیرا آنها جزئی از سیستم زبانی هستند که ما آنها را به کار میبریم نشانه زبان شناختی هویتی قراردادی و نه ضروری دارد . هر دال ارزش خود را از رهگذر موقعیت و منزلت متمایزی که در درون ساختار زبان حایز است،کسب میکنددر فرا ساختار گرایی ، مدلول تنزل پیدا کرده و دال در منزلتی برتر مینشیند. این بدان معنی است که ارتباط یک به یکی بین فرضیه ها و واقعیت ها وجود دارد.ژاک لاکان در تکمیل مباحث سوسور ،از لغزش و ریزش دایمی و پی در پی “مدلول” در زیر لوای “دال ” و ژاک دریدا از نظام ناب وساده دال های شناور و سیال گفتگو می کند . به اعتقاد سو سور ،دال که عنصر صوتی است با مدلول که مفهوم آن است تطبیق می یابد. البته وی براین باور است که نمی توان یک مدلول واحد و ثابت را برای یک دال فرض کرد .هر دالی در بستر گفتمان های متفاوت به مدلول های متفاوت رجوع میکند.( توحیدفام، ۱۳۸۱)
نتیجه گیری:
با بررسی وتعمق وتفکر اندیشمندان برمفاهیم و رویکرد های تفسیری و نشانه شناسی در می یابیم که متفکران و پژوهشگران با استفاده از زبان شناسی و مفاهیم چگونه به بررسی هستی شناسی ودرک و بازبینی و بازسازی جهان هستی وشیوه زندگی اجتماعات بشری پرداخته، وبه شناخت و معرفت دست یافته و به نقد آنها پرداخته و در این رهگذر به ابزارها و روش های تحقیق در گذر تاریخ پرداخته ، و زوایای پنهان اتفاقات و رویدادها و تحولات عصر ها و زمان های پیشین را کشف نموده و آنها را ملموس نموده و از راه تحقیق از آنها آیینه ای برای انعکاس واقعیت های تاریخی ،در بطن زندگی جوامع بشری ساخته اند و براین اساس به تجربه آموزی و توان ترسیم افق آینده جامعه بشری همت گماشته اند . روش های هرمنوتیک و زبان شناسی از جمله روش های تحقیق برای باز آفرینی و کشف زوایای پنهان واقعیت های منعکس در پدیده های تاریخ زندگی جوامع بشری می باشند که توسط اندیشمندان مختلف به کار گرفته شده و به مرور به تکامل رسیده اند و امروزه مورد توجه پژوهشگران می باشند .که از طریق این ابزارها ، برای ارتقاء کیفی زندگی جوامع بشری ، پیوسته در تکاپو و تلاش هستند.
منابع:
- توحید فام ، محمد. (۱۳۸۱)، رویکرد های تحول مفاهیم سیاسی ،مجله دانشکده حقوق وعلوم سیاسی، شماره ۵۷
- مهاجر،مهران .نبوی محمد . برگرفته از دایرة المعارف کتابداری و اطلاعرسان
- قنبری، آیت.(۱۳۷۷) هرمنوتیک و انواع آن ، مجله علوم سیاسی شماره ۲
- بخشایش اردستانی،احمد.(۱۳۸۶) ،هرمنوتیک رویکردی برای شفاف سازی مفاهیم ،فصلنامه سیاسی شماره۳
- معینیان، نرمینه .(۱۳۹۲) تحلیل نظریه نسبیت زبانی، مطالعات جامعه شناسی ، شماره ،۱۳۹۲٫
- هوارث ، دیوید. ترجمه اکمیلی بهرام سوسور، ساختارگرايي و نظامهاي نمادين، فصلنامه رسانه(زمستان ۱۳۸۶)
دوسوسور، فردینان .(۱۳۹۶) ترجمه صفوی کورش ،دوره زبان شناسی عمومی، انتشارات هرمس،ص۳۳۳