مثال مطلق در موضوع علم منطق است که در دو کتاب دانش مطلق وقسمت اول دایره المعارف بررسی می شود . روش هگل در پایه ی اول یعنی «مثال مطلق » که در واقع اندیشیدن در باب اندیشه است ،همان دیالکتیک می باشد . اصل « دیالکتیک» که همان جدل منطقی باشد ، طرفدارانی نیز قبل از هگل داشته است . طرفداران دیالکتیک آن را برای توجیه تکامل اندیشه به کار می برند ، یعنی قائل به این بودند که اندیشه از طریق برخورد افکار متضاد پیشرفت میکند . هگل ضمن این که این موضوع را قبول میکند ، معتقد است که نه تنها اندیشه بلکه کل هستی به سبک دیالکتیکی پیشرفت میکند . این نکته ی هگل مورد قبول مارکس واقع میشود و آن را بزرگترین کشف هگل قلمداد میکند .
منظور از «اصل دیالکتیک» آن است که یک اندیشه جای خود را به اندیشه ی مخالف خود می دهد ودر مرحله بعدی دو اندیشه متضاد به اندیشه ی بالاتر صعود میکنند . دیالکتیک از بعد لفظی در معنای «جدل وفق موازین خاص » استعمال می گردد ، ولی از بعد مفهومی بدین معنا است که افکار و اندیشه ها و همچنین جهانی که ما در آن زندگی میکنیم دائما در حال تحول ودگرگونی وتغییر است . هرجا حیات مشاهده گردد و یا حرکتی موجود باشد ، دیالکتیک حضور دارد و در واقع عامل محرک در زندگی انسان در جامعه همان دیالکتیک است. «دیالکتیک یعنی تقابل و تخالف نیرو های متضاد» بعنوان مثال : در انسان هنگام تولد نطفه ی مرگ پی ریزی می شود ، یا هنگامی که انسان از شدت شوق و خوشحالی شروع به گریستن میکند . به هرحال همواره نیروهای متضاد و متقابل ، در برخورد با یکدیگر ایجاد حرکت میکنند زیر تعادل هیچ گاه پایدار نبوده و همواره موجب استمرار و حرکت ویا تغییر به سمت حرکت میگردد . پس نیروی مخالف هیچگاه مطلق نیست . بعضی گفته های هریک از طرفین مناظره صحیح و بعضی خطاست . حال اگر خطا ها و صوابها را دقیقا بسنجیم ، یک موقعیت جدید و ثالث به وجود می اید که از هریک از دو موقعیت اولیه شایسته تر است . این همان سنتزی است که از تقابل ویا تخالف تز و آنتی تز حاصل می گردد.
منبع: كتاب انديشه هاي سياسي در غرب
تاليف دكتر احمد بخشايش اردستاني