طبق گزارش های مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در بهار ۱۳۹۹،قدرت خرید هر فرد ایرانی نسبت به سال ۱۳۹۰ به حدود یک سوم کاهش یافته و نرخ تورم بالاتر خوراکی ها و آشامیدنی ها در سالهای اخیر حاکی از بدتر شدن وضعیت معیشتی خانوار های با در آمد پایین تر می باشد . در همین گزارش فقر مطلق را ناتوانی در کسب حداقل استاندارد زندگی تعریف کرده یعنی در واقع فقر مطلق عدم دسترسی به حداقل های معیشت در جامعه می باشد . این گزارش رسمی خط فقر اعلامی را چهار و نیم میلیون تومان در آمد ماهانه ذکر کرده در حالیکه کارشناسان اقتصادی در جراید خط فقر را بسیار بالاتر از این رقم می دانند و هم چنین تورم انتظاری در دوره های زمانی آتی را بالاتر از ۴۵ درصد ذکر کرده اند همه این آمارها حکایت از افزایش قابل توجه نابرابری و شکاف روزافزون عمیق اجتماعی دارند . این وضعیت اجتماعی را کدامین تصمیم گیری و سیاست ورزی رقم زده است ؟ چه کسی پاسخگو ست ؟ عدالت اجتماعی را چگونه می شود معنا کرد ؟ این وضعیت هرگز شایسته کشور ثروتمندی مانند ایران نیست . بازنشستگان که موثرترین سالهای عمر خود را وقف جامعه کرد ه اند انتظار دارند در این دوره زندگی مورد توجه قرار گیرند و جایگاه ومنزلت اجتماعی آنان متزلزل نشودو مورد حمایت کانون ها وتشکل های صنفی باشند . باز نشستگی ، واقعیت مهمی است که ناگزیر در زندگی شغلی اتفاق می افتد ودارای ابعاد وتبعات مختلف فردی و اجتماعی و اقتصادی است که نه تنها با امنیت شغل و امنیت از جهت در آمد مرتبط است ، بلکه سلامت شرایط زیست انسانی را چه برای بازنشسته وچه برای دیگران متاثر می سازد .دوره بازنشستگی اگر با تدابیر اصولی و برنامه های متناسب با شرایط فرهنگی واجتماعی و اقتصادی همراه نباشد زمینه های نگرانی و اضطراب را برای بازنشستگان به ارمغان می آورد ودر روابط آنان با خود و اطرافیان و جامعه آثاری منفی ایجاد و بر جای می گذارد .سیاست های اعمال شده در خصوص باز نشستگان باید ضمن حفظ شان و منزلت انسانی آنها و مراقبت های شرافتمندانه ، زمینه استقلال آنها را فراهم سازد . اصل ۲۹ قانون اساسی، برخورداری از تامین اجتماعی در دوران باز نشستگی ، پیری و از کار افتادگی را به عنوان یک حق مطرح می کند که دولت از محل در آمد عمومی مکلف به تحقق آن است در آمد ناکافی ونا متعادل با هزینه زندگی و مسایل مربوط به درمان و مشکلات مسکن ، بیکاری ، ازدواج ،تحصیل فرزندان ، مشکلات رفاهی و توقعات اطرافیان از عمده ترین مسائل این قشر از جامعه هستند که متاسفانه مورد توجه قرار نگرفته اند . بازنشستگان اگر در زمینه های رفاهی و درآمدی نزد همسر و فرزندان و اطرافیان تحقیر و شرمنده نشوند وهم چنان حرمت و شأن آنان حفظ گردد می توانند با کوله باری از تجربه سی ساله کار عملی راهنما ی فرزندان واطرافیان خود باشند و در نهاد های مدنی فعال اجتماعی باشند و از خطاها و کژ ی ها ممانعت بعمل آورند .برای همین است که در برخی کشور های توسعه یافته ، نهادهایی بنام شورای ریش سفیدان ساخته اند تا آن تجارب که در فرایندی طولانی حاصل شده اند به باد فنا نروند . اما با تاسف وضعیت امروزیناین قشر جامعه ما ، افسردگی و کسر شأن و… به بار آورده است . در حال حاضر جمعیتی حدود یک میلیون بازنشسته فرهنگی داریم . اگر اخبار جراید و رسانه ها را بررسی کنیم ، سالیان سال است این قشر زحمتکش با صدای بلند ، با طومار و گردهمایی و … نابرابری و تبعیض در حداقل در آمد را فریاد زده اند ، اما جز وعده های بی ثمر تغییری در عمل نیافته اند ، معلمانی که با هزاران شوق به تعلیم فرزندان این آب و خاک پرداخته اند سزاوار تحمل این ناملایمات زندگی نیستند . در سنین سالمندی فاقد امکان دست یابی به شغل و در آمدی دیگر و مواجه با افزایش هزینه های بهداشت ودرمان و افزایش نرخ ها وهزینه هایزندگی هستند.با این چشم انداز گزارشات اقتصادی رسمی ، چه آینده ای در انتظار این جمعیت زیر خط فقر قرار دارد ؟چه کسی فریاد رس است ؟ تا کی این وضعیت قابل تحمل است ؟ چه نهادی قادر به دگرگونی این وضعیت نا بهنجار اجتماعی است؟ چرا گشایشی صورت نمی گیرد ؟
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جائی نرسد فریاد است
✍عباس کاظمی – عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران