در سال ۱۰۶ هجری قمری در خانواده ای زرتشتی و ایرانی از اهالی شهر جور فارس که در بصره اقامت گزیده بود ،فرزندی متولد شد که او را روزبه نام نهادند .پدر روزبه ، دادویه پارسی پیشکار خراج (مالیات) دیوان امویان بود . روزبه را که بعدها اسلام آورد ، عبدالله نامیدند و بواسطه آنکه پدرش تحت شکنجه امویان ناقص گشته بود معروف شد به «عبدالله ابن مقفع » . او به دو زبان پهلوی و عربی مسلط بود ، و در دبار خلفای اموی کاتب و منشی بود .او را تا امروز استاد بی همتای نثر عربی می نامند ، مورخين عرب او را از بزرگترین مترجمین و “نقله ی حکمت” دانسته اند و ابن ندیم او را از “بلغاء عشره ی ناس” شمرده است. وى که بنا به تصريح فيلسوف و نويسنده ی شهير عرب “جاحظ” جوانى زيبا، سوارى توانا، مردى كريم و سخى بوده به دست دشمنان كين جوى خود در سال ١٤٥ هجرى در سن ٣٦ سالگى در عين شگفتگى و جوش زندگى كشته شد . مورخين مى نويسند كه ابن مقفّع سفيان را استهزاء مى كرد و گاه او را “ابن مغتلمه” (۱) و گاه به سبب بزرگ بينى سفيان،هرگاه بر او وارد مى شد ” سلام عليكما ” مى گفت(يعنى سلام بر هر دوى شما)و از اينرو سفيان كينه ی او در دل گرفته بود و زمانى كه منصور خليفه به سبب نامه ى تندى كه ابن مقفع از زبان دو عمش به او نوشته بود بر اين كاتب بليغ بر آشفت،سفيان از او رخصت گرفت تا روزبه را نابود كند و رخصت يافت.پس به فريب روزبه را نزد خود خواند،به خلوتگاه برد و اندام وى را از هم ببريد و در تنور افكند و چنانكه سوگند خورده بود او را به “قتل غيله” (۲) بكشت و پس از قتل او گفت:بر مثله تو مرا مؤاخذتى نرود چه تو زنديقى و دين بر مردمان تباه كردى” (طبری،۱۳۹۵) زرین کوب در دو قرن سکوت می نویسد :از جمله کسانی که در این دوره به تهمت زندقه! گرفتار گشتند و سرانجام کشته شدند ابن مقفع و بشاربن برد را نام می توان برد. عبداللهبن مقفع از مترجمان و نویسندگان بزرگ زبان عربی به شمار است، اما خود ایرانی بود، روزبه نام پسر دادویه، از مردم شهر جور فارس…ابوریحان بیرونی هم آورده است که چون ابن مقفع کلیله و دمنه را از زبان پهلوی به زبان تازی نقل کرد، باب برزویه را که در اصل کتاب نبود بر آن افزود تا در عقاید مسلمانان شک و تردید پدید آورد و آنان را به قبول آیین خویش که دین مانی بود آماده سازد…امیر بصره فرصتی یافت و نویسنده ی زندیق را فرو گرفت. سپس فرمان داد تا تنوری افروختند و اندام وی را یکیک بریدند و در پیش چشم او به آتش ریختند.(زرین کوب، ۱۳۷۸) آثار ابن مقفع را می توان بر سه گروه تقسیم کرد:
نخست آن آثاری که وی برای معرفی فرهنگ ایران از پهلوی به عربی گردانده مانند گاهنامه و آئین نامه و کلیله و دمنه و خداینامه ( که آن را سیرالملوک یا سیره ملوک الفرس نامید ) و کتاب مزدک و کتاب التاج و غیره.
دوم آن آثاری که وی برای معرفی فرهنگ یونانی ترجمه کرده و به احتمال قریب یقین آنها هم از پهلوی ترجمه شده و کتب منطقی ارسطو را در بر میگیرد مانند “قاطیغوریاس”؛ “باری ارمینیاس”، “آنالوطیقا” و غیره. این کتب غالباً در دوران سلطنت خسرو انوشیروان و بنا به تشویق او از طرف روحانیون ایرانی نسطوری و یعقوبی به پهلوی ترجمه شده بود. برخی نیز می گویند که ابن مقفع “ایساغوج” اثر فرفریوس صوری را نیز از پهلوئی به عربی گرداند. بدین ترتیب نخستین آشنائی اعراب با آثار فلاسفه ی یونان از طریق تراجم ابن مقفع انجام می گیرد .
سوم آن آثاری که خود ابن مقفع نگاشت مانند ” ادب الکبیر ” یا درّه الیتیمه و ” ادب الصغیر” و ” رساله الصحابه ” و غیره.
ابن مقفع شعر نیز می سرود ولی به قول مورخان در این زمینه ” مُقِلّ ” و کم گو بود (طبری،۱۳۹۵)
در رساله فی الصحابه ابن مقفع ، آئین نامه هایی آورد که به عنوان دستور العملی برای اصلاح کلی امور خلافت نوشته است . استاد طباطبایی رساله فی الصحابه را اندرزنامه ایرانشهری می داند که با تکیه بر تجربه دیوانسالاری ساسانی، تدابیری برای اصلاح کلی دستگاه خلافت عرضه می کند .نخستین مطلب آن در مورد اصلاح امور سپاهیان است . ابن مقفع از خلیفه می خواهد تا بیانیه ای صادر کند و در آن همه کارهایی را سپاهیان باید انجام دهند یا از آن دوری کنند ، خلاصه ، صریح وتوام با اعتدال بیاورد تا سرکردگان، آن مطالب را فراگیرند . در صدور فرمان آن مطالب را از نظر دور ندارند و رفتار سربازان با سرگردان نیز بر پایه همان مقررات صورت گیرد . وی همچنین سعی داشته است تا حدود اقتدار خلیفه را در محدوده قانون شرع روشن کند .و به خلیفه میگوید که تعاریف وتصورات اغراق آمیز به حسن شهرت خلیفه زیان می رساند .دومین مطلب وی در خصوص تمایز دو ساحت دین و سیاست است . که جز با تکیه بر برهانی از جانب خداوند ممکن نمی شود و ضابطه آن برهان نیز دو مقوله دین وعقل است . از دیگر موارد وحدت رویه قضایی است ،وی برآن است که امکان صدور رای های متفاوت ومتناقض در امور مهمی که به دعاوی جان ومال مردم صادر می شود ،موجب تشتت در شهرهای بزرگی می شود که از مذاهب فقهی متفاوت پیروی می کنند ومورد دیگر آموزش است ، وی در مورد آموزش به سپاهیان ومردم توصیه هایی دارد و معتقد است که مردم نیاز به به اصلاح رفتار و آداب دارند که از غذایشان واجب تر است . در میان ساکنان شهرها باید اهل دانش «اهل الفقه» وجود داشته باشد تا آنان را از ادب و آداب بیاموزد و از ارتکاب به فتنه و افتادن در دام بدعت و تسلیم شدن به نادانی برحذر دارد . از دیدگاه اندیشه سیاسی در دوره اسلامی ،رساله فی الصحابه چنان رساله پر اهمیتی است که برخی آن را نقطه عطفی در تاریخ دولت در اسلام دانسته اند .ابن مقفع را مردی از سنخ وتبار ابن خلدون و ماکیاولی ذکر کرده اند که درالصحابه در شرایط مشخص راه حل های مشخص عرضه می کند . (طباطباِیی، ۱۳۹۳) او در کتاب الصحابه نقد شدید اللحنی علیه خلفا دارد، نقدی که بدون تردید در فنای این جوان دانشمند مؤثر بوده است. وی می نویسد:
“اگر خلیفه خود پاک و با صلاح باشد، حالت رعیت اصلاح پذیر می شود، زیرا اول طبقات خاصه و رجال دولت باید صالح و پاکدامن باشند تا بتوانند جامعه را اصلاح کنند. رجال و کارکنان دولت هم، صالح و عفیف نمی شوند مگر آنکه پیشوای آنها پاک باشد. اصلاح مانند زنجیر است که به هم پیوسته، چون یکی از حلقات اصلاح گسسته شود، زندگی عمومی مختل می گردد . ابن مقفع اسلام آورده بود شهرت داشت كه زرتشتى است. بر فساد دين او اين دليل را مى آورند كه روزى از برابر آتشكده اى مى گذشت اين دو بيت احوص حجازى شاعر عرب معاصر خود را بر زبان آورد :
اى خانه ى دلدار كه از بيم بدانديش / روى از تو همى تافته و دل بتو دارم
رو تافتنم را منگر زانكه به هر حال / جان بهر تو مى بازم و منزل بتو دارم(۳)
روزبه ابن مقفّع بى هيچ اغراق شهيد دانش، شهید ميهن پرستى، شهيد روح بى باك و تسليم ناپذير خود است و نه فقط از جهت دانش و مقام والاى ادبى خود، بلكه از جهت روح پيكارجوى خويش در تاريخ ميهن ما جائى ارجمند دارد. (طبری، ۱۳۹۵)
توضیحات:
۱- مغتلم یعتی بنده ی شهوت و مغتلمه صفت چنین زنی است. ابن مغتلمه یعنی فرزند زنی فاجر.
۲- قتل غیله، قتلی که از راه فریب و خدعه ترتیب داده شود.
۳-ترجمه ی منظوم این دو بیت از احسان طبری است. آقای ذبیح بهروز نیز مدت ها پیش این دو بیت را به پارسی ترجمه کرده اند.
منابع:
۱-طبری، احسان. (۱۲۹۵-۱۳۶۸) برخی بررسی ها در جهان بینی ها وجنبش های اجتماعی ایران ، نشر قومس ۱۳۹۵ ، ص۲۰۰٫
۲-زرینکوب، عبدالحسین( ۱۳۰۱-۱۳۷۸): دو قرن سکوت، نشر سخن، ص ۲۸۵.
۳-طباطبایی، جواد.(۱۳۲۴) در آمدی برتاریخ اندیشه سیاسی در ایران .تهران ، کویر ۱۳۹۳٫